این فیلم روایت مردی به نام خسرو است که به اختلال دوقطبی مبتلاست و وقتی خواهرش که با او زندگی و از او مراقبت میکند مجبور میشود مدتی به سفر برود، خسرو را به برادر بزرگترش ناصر میسپرد تا چند روزی را در خانه او و در کنار همسر و پسرش بگذراند. با اقامت در خانۀ آنها نشانههای بیماری خسرو اوج میگیرند و تنشهایی را ایجاد میکنند که آرامش ظاهری خانه برادر را از بین میبرند و لایه های زیرین شخصیت و روابط افراد را آشکار میکنند.
مشخص است که فیلمنامهنویس آشنایی مناسبی با اختلال و علائم و ویژگیهای آن و نیز علل شکلگیری آن داشته است و در معرفی این اختلال، نشانهها و نحوۀ کنترل، مقابله و درمان آن تا جائی پیش میرود که در صحنههایی به صورت فیلمی آموزشی در میآید.
در فیلم به پیشینۀ ژنتیکی اختلال و سابقۀ آن در خانواده هم اشاره میشود. پژوهشها نشان دادهاند که آمادگی ژنتیکی تا وقتی که با تجربیات زندگی استرسزا آمیخته نشدهاند، در مستعدکردن فرد برای ابتلا به اختلال خُلقی تقریباً هیچ نقشی ندارند. وقتی خسرو از شکستهایش در گذشته صحبت میکند متوجه عوامل استرس زایی که تجربه کرده و احتمالا در پیدایش بیماریاش نقش داشته میشویم و به خوبی سیر بیماری و ظهور ، عود مجدد و نیز اوجگرفتن نشانههای اختلال به تصویر کشیده میشود. وقتی خسرو مجبور میشود علیرغم میلش و حتی رضایت و پذیرش قلبی برادرش ناصر در خانۀ آنها بماند استرس زیادی به او تحمیل میشود. با علنیشدن اختلافات سابقهدار برادرها این استرس بیشتر میشود و وقتی ناصر به طور فیزیکی به او حمله میکند خسرو بیشترین حد استرس را تجربه و بیماریاش شدیدتر میشود.
در جائی از فیلم خسرو خاطرات گذشتۀ زندگیاش را در هنگام دردودل با همسر برادرش مرور میکند، از مخالفت پدر برای ادامه تحصیل او در رشته هنر میگوید و اینکه این مخالفت تا جایی پیش میرود که وقتی از دانشگاهی معتبر در فرانسه برای او دعوتنامه میآید، آن را از او پنهان میکنند و مانعِ رفتن او میشوند و حتی بعدها هم منکر این واقعیت هستند. احتمالا این تجربیات بخش مهمی از علل محیطی اثرگذار در شکلگیری اختلال در خسرو هستند.
سیر و تظاهرات بالینی اختلال دو قطبی متنوع است. بیمار شعف افراطی یا سرخوشی را تجربه میکند که احتمالاً جای خود را به دورههای افسردگی اساسی میدهد. وقتی نشانههای افراطی که تفکر،رفتار و تهییجپذیری بسیار شدید را شامل میشوند، ظاهر میشوند، عملکرد اجتماعی یا شغلی را مختل میکنند. فیلم در نمایش این سیر هم موفق عمل میکند؛ در عین حال ما شاهد ارتباط منطقی بین وقایع محیطی و بروز نشانهها و نیز تغییر جهت اختلال از فاز مانیک به فاز افسردگی هستیم.
در ضمن تظاهرات متنوع فازشیدائی یا مانیک نیز به خوبی به تصویر کشیده میشود. در این دوره فرد نشانههایی از قبیل عزت نفس یا بزرگمنشی کاذب، کاهش نیاز به خواب، افزایش پرحرفی، پرش افکار یا شتاب افکار، حواسپرتی ، بی قراری روانیحرکتی و درگیری افراطی در فعالیتهای لذتبخش با عواقب دردناک بالقوه را تجربه میکند. این نشانهها موجب پریشانی یا اختلال زیاد میشوند و ممکن است برای جلوگیری از صدمهزدن به خود فرد یا دیگران نیاز به بستریشدنش باشد.
خسرو وقتی سرخوشی را تجربه میکند، صبح زود بیدار میشود و گرچه قصد شادکردن خانواده برادرش را دارد و زحمت زیادی برای آن میکشد، مثلاً میز مفصل صبحانه میچیند و موسیقی پخش میکند، از سویی مزاحم خواب آنهاست و از سوی دیگر با رقصیدن و رقصاندن آنها معذبشان میکند. وقتی برنامه روزانهاش را شرح میدهد، فهرستی از کارهائی را برمیشمرد که عملا انجامدادن آنها در یک روز غیرممکن است. وقتی خسرو در میهمانی دوستان برادرش نیز شرکت میکند، گرچه در نظر بقیه فردی خونگرم و به شدت اجتماعی است که اوقات مفرحی را برای آنها فراهم میکند (تأثیری که مبتلایان به اختلال دوقطبی در فاز سرخوشی روی غریبهترها میگذارند) ولی برادرش را جلوی دوستانش خجالتزده میکند و البته باعث شعلهورشدن کینه بیشتر نسبت به خودش در ذهن نامنعطف ناصر میشود؛ اما دورۀ سرخوشی همیشه تا همین حد به ظاهر قابلتحمل باقی نمیماند، مخصوصا وقتی رفتارهای تخریبگرانه انجام میشوند. بیخوابی ناتوانکننده و نیاز به خواب باعث میشود که خسرو به خودروی یکی از همسایهها حمله کند و به آن به بهانه اینکه صدای دزدگیرش مزاحم خواب اوست خساراتی وارد کند. این تخریبگری را در حملۀ او به کتابخانه و صفحات موسیقی برادر که از پدر به یادگار مانده نیز شاهد هستیم.
جا دارد در اینجا اشاره ای هم بشود به تأثیر منفی بیخوابی بر ظهور و شدتگرفتن نشانه ها در بیماران دوقطبی که کاملا در فیلم به خوبی به آن پرداخته شده است. در واقع از دید متخصصان بیخوابی برای افراد مبتلا به اختلال دوقطبی سم است. وقتی خسرو به خانه برادرش میآید خواب او به هم میریزد و عملا بیشتر بیدار است و این بیخوابی نهتنها جزئی از علائم شروع دورههای ناتوان کننده اختلال است، بلکه نقش بسیارمهمی در تشدید آنها دارد.
انگزدائی از بیماران، بیانصافی نسبت به اطرافیان
فیلم تلاش دارد تا مفهوم دیوانگی را به چالش بکشد و به نوعی و مشخصاً از اختلال دوقطبی انگزدائی کند. انگ برچسبی است که به گروهی از افراد جامعه که معمولا به خاطر یک یا چند ویژگی اقلیت محسوب میشوند زده میشود و باعث تبعیض و تحقیر علیه آنها میشود. انگ بیماری روانی سابقهای طولانی دارد. در زمانهای گذشته برداشت از بیماریهای روانی به شدت منفی بود و بیماران از جامعه طرد و حتی به خارج از شهر رانده میشدند و بیماری را به انحرافات شخصیتی، جنزدگی ، تسخیر توسط ارواح و سایر خرافات ربط میدادند. از قرن نوزدهم به بعد بود که نگرش علمی و تلاش برای یافتن علل طبیعی، جسمی و محیطی برای آنها آغاز شد؛ ولی هنوز هم نگاه منفی در جامعه به بیماران روانی به علت کماطلاعی باقی است که ممکن است باعث دامنزدن به اختلال و تاخیر در درمان شود. تلاش فیلم در آشناسازی بینده با اختلال و ایجاد همدلی نسبت به بیماران جای تقدیر دارد؛ زیرا رسانهها، از جمله سینما، نقش مهمی در شکلگیری و جهتدادن به افکار عمومی دارند. متاسفانه تصویری که اغلب از بیماران روانی در رسانه ها ارائه میشود منفی و در قالب افرادی خشن و حتی جنایتکار است.
فیلم در انگزدائی از اختلال دوقطبی موفق بوده است؛ البته یکی از عناصر موفقیت آن بکارگیری بازیگری مانند شهاب حسینی در نقش خسرو است که کولهباری از محبوبیت را با خود به نقش و به تبع آن فیلم آورده است. فیلم هر چه در انگزدایی اختلال دوقطبی موفق بوده، به نوعی شاید بتوان گفت نسبت به سختیهایی که اطرافیان این بیماران متحمل میشوند، همدلی کمتری نشان داده است. این برداشت برای مخاطبی که کمتر با این بیماری آشناست پیش میآید که کافی است بهعمد و از روی بدطینتی نشانهها را در این بیماران شعله ور نسازیم و آن وقت با فردی مهربان و دوستداشتنی مواجهیم که صبح زود برایمان حلیم میخرد و نهایت اوج بیماریاش آن است که میخواهد کمی برقصد و اطرافیان را هم شاد کند. خسرو حتی تا ریال آخر پولش را هم برای برادرش و خانوادۀ او هدیه میخرد.
گرچه ویژگیهای مثبتی که به خسرو به عنوان بیمار نسبت داده میشود کذب نیست، در طرف مقابل خسرو برادرش یعنی ناصر فردی به شدت کنترلگر ، رقابت طلب ، حسود و فاقد حس همدلی به تصویر کشیده میشود که تا خوراندن دوز بالای آرام بخش و بهخطرانداختن جان خسرو پیش میرود، آن هم فقط برای آنکه میخواهد در آرامش خود را برای کنفرانس علمیاش آماده کند. با آنچه دربارۀ پدر ناصر و خسرو در فیلم میبینیم احتمالا شخصیت او هم مشابه پدرشان است.
بیننده رفتارهای زننده ناصر با خسرو را تماما به ویژگیهای کنترلگرانۀ شخصیت خود ناصر و بیارتباط با رفتار و اختلال خسرو در نظر میگیرد؛ زیرا ناصر مشابه این رفتار را با همسرش نیز دارد. همسر ناصر که او نیز دندانپزشک است، ماهها قبل مرتکب اشتباهی روی بیمارش شده و به او ناخواسته آسیب زده است و مدتی به مطب مشترکشان با ناصر نرفته و حالا برای شروع مجدد و برگشت به کار اضطراب دارد. ناصر به جای تشویق همسرش برای غلبه بر اضطراب او را بیشتر به درخانهماندن سوق میدهد و حتی یکی از دوستان مشترکشان را جایگزین همسرش در مطب کرده است. ناصر در سایر کارها مثل رانندگی نیز همسرش را محدود و او را کنترل میکند. اینجا در مواجهه با تصویر ناصر به عنوان فردی کنترلگر، متوجه این واقعیت میشویم که زندگی و کار با این افراد چقدر دشواراست و ممکن است روی زندگی وشخصیت فرد مقابل آنها، مثلا همسرشان، اثرگذار باشد. آنها بیش از حد انتقاد میکنند. ناصر حتی با وجود بیماری خسرو تمامِ مدت از رفتارهای کلی و جزئی زمان حال و گذشته و تمام انتخاب های او انتقاد میکند. افراد کنترلگر سعی میکنند با شیوههای مختلفی دیگران را وادار کنند آنگونه عمل کنند که آنها توقع دارند. آنها دیگران را از نظر عاطفی به شیوههای مختلفی دستکاری میکنند. یکی از این شیوهها ایجاد عذاب وجدان و حس گناه در فرد مقابل است. وقتی همسر ناصر به تشویق خسرو در حالی که خودش پشت فرمان است به مرکز شهر به دنبال پسرشان میرود، با اینکه هر سه سلامت به خانه برمیگردند، ناصر او را مواخذه میکند که: «اگر اتفاقی میافتاد چه؟»
با تصویر سراسر منفی که ما از ناصر و نقش او در اوجگیری اختلال خسرو میبینیم و نیز نقش پدر و کنترل شدید او بر روی زندگی خسرو در گذشته، رفتارهای تخریب کننده و آزارندۀ ناشی از اختلال دوقطبی خسرو در نظر بیننده کمرنگتر شده و حتی با او همذات پنداری میکند، تا جایی که این ذهنیت در او ایجاد میشود که اطرافیان بیمار افراد به ظاهر سالمی هستند که از بیماران مشکلدارترند.
این موضوع بیانصافی در حق اطرافیان بیماران روانی است که برای مراقبت و کنارآمدن با آنها گاهی حتی از خود بیماران بیشتر دچار فرسودگی، خشم و افسردگی و در کل آسیب میشوند. آنها از یک سو سعی در کنترل بیمار، درمان و مراقبت از او دارند و از سوی دیگر در جامعه هم دچار سرافکندگی و برچسبخوردن هستند. نمیتوان منکر هزینههای روانی، جسمی و اجتماعی زیادی شد که مراقبین و خانوادۀ آنها متحمل میشوند و حتی خود آنها در این راه دچار اختلال میشوند: عروس جوانی که همسرش در فاز مانیک چهار شبانهروز به او اجازۀ خوابیدن و استراحت نداده، زنی که از همسر دوقطبیاش به علت آزارهایی که میدیده جدا شده، ولی ده سال بعد از طلاق شوهرش هنوز او را تعقیب میکند، مرد جوانی که تمام دوران کودکیاش در میان استرسهای بیماری پدرش و درگیری او با مادرش گذشته، زنی که سی سال سعی در مراقبت و درمان شوهر بیمارش داشته و تنها چیزی که عایدش شده دختری است که بیماری را از پدرش به ارث برده و تنشهای خانه هم آن را تشدید کرده است و نمونههای بیشمار دیگر.
منبع : سپیده دانایی
بیشتر بخوانید