وی ادامه داد: واقعیت آن است که مفهوم سلامت، درد و درمانگری تنها به حوزه پزشکی و سلامت جسمانی منحصر نمی شود. واژه درمان در گستره روان شناسی، درشاخه های شناخت، کودک، رفتار، شخصیت، خانواده و شاخه های دیگر مطرح شده است که بیانگر ارائه و مداخله روان شناختی برای تغییر و یا اصلاح کنش وری و سازش با موقعیتهای زندگی است. این روشها و مداخله ها مبتنی بر منطق و اصولی برخاسته از نظریه هاست و از مطالعات روان شناختی و یافته های حاکم بر حیات روانی انسان طی تحقیقات طولی ومقطعی بدست آمده است.
دکتر پورحسین افزود: براساس این روند، روش های درمانگری در گستره روان شناختی، برگرفته از اصول ومنطق هایی است که از تئوری و مبانی نظری یک یا چند نظریه حاصل می شوند. بخشی از این نظریه ها و اصول، ناظر به جنبه های بدنی وجسمانی است؛ گرچه نمی توان جنبه های بدنی را از جنبه های نفسانی انسان و تاثیرات متقابل آن، به راحتی تفکیک نمود؛ اما ساحت روحی و روانی فرد، بخش عظیمی از شخصیت وی را تشکیل می دهد. طبیعی است اتخاذ روش برای این ساحت، منطبق بر ماهیت نظریه است و دارو درمانگری که ناظر به تغییرات فیزیکوشیمیایی مغز است، بخشی از آن را تشکیل می دهد؛ ضمن آنکه اگر شخصیت را دارای لایه های عمیقی بدانیم، تغیرات درونی آن، تنها بر اساس روشهایی صورت می پذیرد که از اصول و منطق نظریِ انسان شناختی تبعیت می کند و دارای پیچیدگی های عمیقی است که درمانهای جسمانی توان این تغییرات را ندارد و نیازمند بکارگیری روشهای روان تحلیگری و روان- شناختی است.
دکتر پورحسین با اشاره به معنای واژه درکان ادامه داد: براین اساس، تحدید واژه درمان در درمان جسمانی و تنزل مولفه سلامت در سلامت بدنی و نیز تعریف درد ، تنها در حوزه دردهای جسمانی، درواقع تنزل انسان به یک کلیت صرفا فیزیولوژیک است که با مبانی انسان شناسی الهی ما نیز درتعارض است. ممکن است برخی دوستان مارا به تعاریف سازمان جهانی بهداشت ارجاع دهند. این ارجاع موید این اصل است که انسان یک کلیت بیولوژیکی، روان شناختی، اجتماعی و معنوی دارد؛ که البته این تعریف دارای یک اشکال جدی است و آن این است که در مبنای انسان شناسی الهی، سلامت معنوی با آنچه که سازمان جهانی بهداشت تصور می کند، متفاوت است. تعریف ما از معنویت، با تعریف کلیسا از معنویت متفاوت است. معنویت اسلامی صرفا در ارتباط انسان با خدای یگانه مطرح می شود وغیرازاین، معنویت نیست. جدا ازموضوع سلامت معنوی که ربطی به وزارت بهداشت، درمان وآموزش پزشکی ندارد، جنبه های روان شناختی واجتماعی سلامت نیز فراگیر تر از سلامت جسمانی است؛ گرچه باردیگر تاکید می کنیم که تفکیک این وجوه باتوجه به تعریف ما ازانسان، نه لازم است ونه امکان دارد.
وی تصریح کرد: اینکه گفته می شود نامه وزارت بهداشت برای انتقال رشته های روان شناسی بالینی و خانواده درمانی غیرکارشناسی است، دلایل زیادی دارد. یکی از این دلایل، ذکر نام نامانوس “روان شناسی خانواده درمانی” است. صرف اینکه واژه “درمانی” پسوند خانواده قرارگرفته، گفته شده است که آموزش آن از وزارت علوم به وزارت بهداشت منتقل شود. بااین استدلال، شناخت درمانی، رفتاردرمانی و…نیز بدلیل داشتن واژه درمان باید به وزارت مذکور منتقل شوند!. ملاحظه می شود که تاچه اندازه این استدلال فاقد منطق علمی است.
دکتر پورحسین افزود: سوال دیگر آن است که وزارت بهداشت چه تعریفی از خانواده ومسایل آن دارد؟ آیا مسایل خانواده با معیارهای روانپزشکی قابل تغییر است؟ مثلا برای طلاق عاطفی زوجین چه راهکارهایی را باتوجه به ماهیت درمانگری وزارت بهداشت توصیه می کنید؟ آیا داروی خاصی برای کاهش طلاق عاطفی و افزایش عشق بین زوجین وجود دارد؟ اگر وجود دارد سازوکار عصب شناختی آن چگونه است ؟ ودهها سوال دیگر.
خوب است به “فرهنگ خودی” نیز نیم نگاهی داشته باشیم. درفرهنگ ما نیز نه درد جسمانی همه ی “درد” و “رنج” است و نه درمان دارویی و پزشکی همه “درمان”. کافی است به فرهنگنامه “دهخدا” به عنوان سند معتبر فرهنگی خود مراجعه کنیم. دراین فرهنگنامه، “درمان” به معنای “علاج” و دوا و دارو ست. آنچه درد را بزداید و چاره بیماری کند، درمان تلقی شده است. اما انواع دردها مطرح می شود وانواع درمانها. به قول “بوشکور”، “هجران” به عنوان “درد” و “وصل” به عنوان “درمان” مطرح شده است. و یا به تعبیر دیگر، “جهل” همان “درد” و “علم” همان “درمان” است. البته درجای جای ادبیات و طب سنتی و ایرانی ما ، درد، متناظر دردجسمانی و درمان ناظر به درمانی بدنی است؛ اما این واژه ها محدود به حیطه طب نشده اند؛ بلکه از “رذالتهای اخلاقی” همچون حسد، عجب، نخوت، و… به عنوان “دردهای روحی” و تهذیب و ذکر و سلوک شرعی به عنوان “درمانهای روحانی و رفتاری” نام برده شده است.
بااین مقدمه، همه روان شناسی بالینی، صرفا توجه به طبقه بندی بیماریها نیست و روان درمانگری بخش مهمی از گستره روان شناسی را تشکیل می دهد و دارو درمانگری و درمانهای مغزی بخش کوچک و سطحی از درمانگری روانی است.
وی در پایان گفت: نکته دیگر آن است که برای درمانگری روانی نیاز به دوره های عمیق و مطالعات میدانی وسیعی وجود دارد که این نیاز در وزارت بهداشت و تحت نظر روانپزشکان تامین نمی شود. فنون متنوع و متفاوت روان درمانگری در شاخه های مختلف روان شناسی توزیع شده و برای دست یابی به آن، نیازمند مطالعات گسترده روان شناسی است. اگرچنین است، خاستگاه روان شناسی در وزارت علوم است نه درحوزه سلامت جسمانی. به همین دلیل انتقال رشته روان شاسی بالینی به وزارت بهداشت کاملا غیرمنطقی و غیر علمی است و این رشته را به حد دارو درمانگری؛ و روان شناسان بالینی را به دستیاری پزشکی تنزل می دهد و قطعا این رشته ضربه خواهد خورد.