حق طبیعی همه انسانهاست که هر چه بیشتر از «رضایت درون» برخوردار شوند و برای رسیدن به بالاترین درجه احساس خرسندی و بهرهمندی از لذت آرامش روان، تلاش کنند. گمان نمیکنم هیچ انسان برخوردار از سلامت روان، از آشوب و ناخرسندی درونی لذت ببرد و اگر مجالی هرچند اندک و کوتاه زمان از رضایت درون برایش فراهم شود، اخم بیزاری و بدشانسی بر چهرهاش بنشاند.
پس میتوان «مطالبه رضایت درون» را همچون یک «ویژگی مشترک» میان همه انسانها، فارغ از همه تفاوتها و گونه گونیهای شخصیتی، ارزشی، رفتاری، منزلتی و زمان و مکانیشان در نظر گرفت. اما داستان انسان و لذت و رضایت درونیاش به این سادگیها هم نیست.
چالش اصلی از این پرسش آغاز میشود که آدمها در هر موقعیت فردی یا اجتماعی، از چه چیز و با چه روشی به آستانه رضایت درون وارد میشوند و برای سرشار شدن و رسیدن به اوج لذت درونی، از چه روشهایی بهره میگیرند؟ برای مشارکت در بحث، نمونهها یا تیپهایی را یادآوری میکنم و از خواننده این نوشته یاری میگیرم و میپرسم که هریک از این تیپها، از چه چیزو با چه روشی به مرحله «لذت و رضایت درون » میرسند:
- تیپ شخصیتی بیسرو صدا اما دغدغه مندی که پیدر پی دنبال فرصتهایی میگردد که کار و کمکی داوطلبانه برای حل مشکلی یا کاستن ازدرد و رنج کسی باشد. آرام و قرار ندارد، حتی گاه به بهای آشفتگی زندگی شخصی و سرزنش شدگیاش از سوی نزدیکان و بستگان
- روزنامهنگاری که عاشق افشاگری است، فارغ از اینکه سوژه چیست یا کیست و چند و چون حقیقت کدام است.
- تیپ روان نژندی که به علتهای گوناگون دچار سادیسم (دیگرآزاری) است و در هر موقعیت ارتباطی و اجتماعی که قرار میگیرد، ناخودآگاه و حتی گاه به ظاهر از سر احساس و انجام مسوولیت، دیگران را میپیچاند، برایشان درد سرساز میشود، در پیچیده کردن کارهای ساده تخصص دارد. به جای اینکه در همان بار اول مراجعه، کار را راه بیندازد تا سه بار او را پاسکاری نکند، به دلش نمینشیند .
- درویش مسلکی که قناعت و مناعت را نه تنها در زندگی خویش بلکه همچون نسخه درمان عمومی برای درد همگان تجویز میکند.
- قاضی دادگاهی که استحکام و درستی داوری خود و رعایت عدالت را در انتخاب سنگینترین درجه کیفر قانونی میداند یا اصولا صدور حکم برائت را نوعی بطالت یا ضعف میپندارد.
- پدر یا مادری برخوردار از سلامت روانی در ارتباط با فرزندشان.
- فرزندی آسیب دیده از رفتار تحقیرآمیز و خشونتبار والدین در ارتباط با سرنوشت خانوادهاش و حتی جامعه.
چهرهای محبوب و مشهور، نویسنده، شاعر، هنرمند سینما و تئاتر، ورزشکار، سیاستمدار فارغ از دلیل و علت محبوبیت و شهرت وی. - مدیر یا متصدی در یک دستگاه اداری که فرجام کار مراجعهکنندگان به تصمیم و امضای او وابسته است؛ بازپرس یا بازجوی یک پرونده حقوقی یا کیفری، خواه جنایی یا امنیتی یا سیاسی که اصلیترین عامل و معیارش را، تنها «موفقیت در اثبات اتهامات» میداند و بس٫ شکستن و خرد و خمیر شدن شخصیت متهم و به عجز و لابه افتادن و حتی تسلیم صوری وی را نشانه مهارت و توانایی حرفهای خویش میداند.
- آموزگار، استاد، سردبیر نشریه، مدیرشرکت یا کارگاه، رییس اداره یا مقام حکومتی در هر رده که اقتدار خویش را در تمکین بیچون و چرای طرف دیگر رابطه میداند یا به قدری دچار خودشیفتگی است که دیگری را به کلی نادیده میانگارد و بسیاری دیگر از این نمونهها.
به گمان این قلم، در بررسی و علت یابی بسیاری از ناهنجاریها و نابسامانیها و شکافهای دامن گستر اجتماعی در کنار توجه به عوامل سیستمی یا کالبدی و نیز سازوکارهای زمینهساز کژروی و فساد، نباید از نقش مهم و تاثیرگذار «سائقه » یعنی محرک درونی هر انسان برای رسیدن به آن موقعیت لذت یا رضایت درونی، غافل بود. چه بسا «آدمی» موجب تباهی «عالمی» شود!
کمنیستند سرگذشتهای فاجعه بار در تاریخ ملتها که خاستگاه آن، همین عامل فردی و به ظاهر کم اهمیت «سائقه یک شخص خاص برای رسیدن به رضایت درونی مورد نظرش» بوده است. سخن بیپیرایه این نوشته، توجه دادن به ضرورت توجه و تاکید بر شناخت دقیقتر «محرکهای درونی» آدمهاست.
در روابط اجتماعی به ویژه اگر قرار باشد در موقعیتهایی نشانده شوند که به نوعی بر سرنوشت جامعه اثرگذاری کنند؛ در عرصه عمومی جامعه، ما به نوعی «شخصیت کاوی و ارزشسنجی» در شناخت خود و دیگران نیازمندیم تا بتوانیم با چشمان باز و در روشنایی تصمیم بگیریم. آری یا نه بگوییم. کف بزنیم و صلوات بفرستیم یا بیاعتنایی کنیم و روبگردانیم. پیشنیاز اصلی چنین رویکردی این است که بفهمیم فلانی از چه چیز به اوج « لذت و رضایت درون » میرسد؟ و آن چیز آیا به لحاظ شاخصهای روانشناختی و معیارهای اخلاقی، نرمال و موجه است؟ در عرصه فردی نیز هرکس در هر موقعیت خانوادگی، شغلی، اجتماعی و در هر عرصه ارتباطی با دیگران، اگر میخواهد گامی در راه شناسایی خود واقعیاش بردارد، باید به گونهای سرراست و خالی از خودفریبی، رمز و راهی را که برای رسیدن به «لذت و رضایت درون» خود برگزیده است، واکاوی و بازشناسی کند. «کیستی »آدمها را با «چیستی» رضایت درونشان میتوان شناخت.