به گزارش سایک نیوز به نقل از روزنامه همدلی، کلمه “روان” هم میتواند در قبال مفهوم “دستگاه روان” (یا ساختار عملکرد روان) مورد استفاده قرار گیرد و هم به عنوان پسوند و یا پیشوند برای کلیه مفاهیمی که به شکلی با روان سروکار دارند، همچون روانکاوی، روانشناسی، روانپزشکی، رواندرمانی یا روانشناختی. چرا که کلمه روان و در عین حال اسم مصدر فعل “رفتن”، این رابطه را به شکلی در جاری بودن مفهوم روان میرساند. به شکلی که روان هم در ما است، هم با ما است و هم در جایی دیگر، این مکان در اسطورههای ایرانی به شکلی زمین آسمانی است و در فرضیههای نوین روانکاوی همانند مکتب لاکان همان دیگر یا دیگری یا دیگران است.
اگرچه پیچیدگیهای روان آدمی مورد بحث تنها علوم به مفهوم امروزی آن نیست، ولی میتوان آنچه که به شکل رسمی در محدوده علوم در دایره روانشناختی تعریف شده است بر چهار گروه تقسیم کرد: روانپزشکی، روانشناسی، رواندرمانی و روانکاوی. این تقسیمبندی بهطور موقت به ما امکان میدهد تا در این مختصر میدان عملکرد روانشناختی را بیشتر بشناسیم.
شناخت آنچه که به روان مربوط میشود، روانشناختی بنامیم با این فرض که میدان کارمان را به زندگی روزمره و منطقه لمس محدود کنیم. چه محدوده شناخت روان، از طرفی به شناخت کلیه دستاوردهای انسانی- از اختراع کلام و خط تا عرصه اسطورهشناسی، هنر، ادبیات ـ از دورترین زمانها تا به امروز ـ بازمیگردد. در این میانه، فلسفه، عرفان، مذهب، باورهای مردمی، دعانویسی، جادو نیز جای دارند.
از طرف دیگر، اگر بخواهیم چندان دور نرویم، روانشناختی تا دامنه زبانشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی و علوم شناخت گسترده است و چون روان بر تن استوار است، روانشناختی تا عصبشناسی پیش میرود، در واقع روان انسان در میانه سه شاخص عمده گرفتار است: گذشته آدمی، آدمی در جمع دیگران و بدن آدمی و ساختار عصبی آن.
سعی میکنیم با تعریف چهار مفهوم کاربرد عملی روانشناختی را روشنتر کنیم:
۱ـ روانپزشکی
که بهشکل تاریخی و در محدوده عملکرد پزشکی است و شاخهای است در دنباله پزشکی مغز و اعصاب. در روانپزشکی با تقسیمبندی بیماریها بر اساس تظاهرات خارجی آنها سروکار داریم. هدف، تشخیص بیماری و درمان بیماری است. بیماریهای روانی در محدوده روانپزشکی میتواند ریشههای خود را به شکلی از بدن، از سلسله اعصاب یا عملکرد ناقص مغز به همراه بیاورند. بیماریهایی که ریشه در عوامل مادرزادی دارند یا مشکلاتی که پس از تولد ایجاد شده است، چون ضایعههای مغزی، عدم کارکرد صحیح سیستم حافظه، سیستم تشخیص یا ساختار شناخت.
در روانپزشکی امروزه برای درمان ناهنجاریها، به ریشهیابی مشکلات جسمی ـ عصبی پرداخته از روان درمانی تا تغییر محیطزیست، هنردرمانی و… استفاده کرده به داروهای شیمیایی نیز جای ویژهای در آرام کردن فضای ذهن بیمار میدهند.
در اوایل قرن بیستم، هنوز بخشهای بیماریهای اعصاب و مغز و روان از هم جدا نبودهاند.
۲ـ روانشناسی
در آن رفتار فرد مورد تحلیل است. رفتار فرد در خانواده، محیط آموزشی، محیط کار، با دوستان و آشنایان. لذا از این علم در هرجا که “رفتار فرد” بهشکلی نقش دارد، استفاده میشود، چون استخدام در موسسات، روابط عمومی، علوم آموزشی یا تنظیم رابطه فرد با دیگران یا در محیط اجتماعی. روانشناسی در حالتهای بالینی فرد را در مقابل آینهای از رفتارش با جامعه و دیگران قرار میدهد. در دوبارهآموزی افرادی که یا بهدلیل نقص مادرزاد یا حوادث و بیماریها، دچار اختلالات رفتاری یا ذهنی هستند، روانشناسی نقش عمدهای دارد. فعالیت عمده دیگر روانشناسی در کلیه مسائل تحقیقی است که به علوم شناخت و علوم رفتاری وابسته است و از طرف دیگر، مطالعه مسایل اجتماعی بدون در نظر گرفتن رفتار فرد در مقابل اجتماع عملی نیست، (روانشناسی اجتماعی)- روانشناسی با کار گروهی بر دوباره فعالسازی فعالیتهای ذهنی بیماران بسیار موثر است.
۳ـ رواندرمانی
رواندرمانی با پشتوانه تجربه و با استفاده از گفتگو تلاش دارد که فرد را بهطور موضعی در مقابل ناهنجاری موضعی خود قرار داده و او را به راهحل قابل قبول هدایت کند. در پارهای از موسسات ، متخصصان برای برطرف کردن ناهنجاریهایی از قبیل اضطرابها، سرگردانیهای موقت، پریشانیهای موقت، از رواندرمانی سود میجویند.
۴ـ روانکاوی
عملکرد جدیدی است با سابقه کمتر از صد سال. روانکاوی به گفتار فرد توجه دارد و روانکاو در رابطه فرد با ناخودآگاه او عمل میکند. حوزه عملکردش چون قرار دادن آینهای است در مقابل گفتار فرد تا از این طریق و در طولانی مدت (معمولا بین ۵ تا ۱۰ سال) فرد از طریق بازگویی آنچه به ذهنش میرسد (تداعی آزاد)، بر شیوه کارکردِ ناخودآگاه آگاهی یافته و در این میان به ریشه ناهنجاریهای احتمالی رفتار خود دست یابد. بسیاری از ناهنجاریها در شناختِ ریشه خود “حل” میشوند. روانکاوی از طرف دیگر به شناخت قدرتهای درونی خفته فرد یاری میرساند و امروزه یکی از مهمترین موارد استفاده روانکاوی در جوامع غربی است. چون نوعی آمادهسازی برای حرکت به سمت و سویی دیگر با شناخت عمیقتر از نقاط ضعف و قدرتِ خود، چون ملوانی که با افزودن قدرتِ دید خود، کشتی خویش را در طوفانها بهتر هدایت میکند.