زوج درمانی با رویکرد واقعیت درمانی
[aparat id=”zbCDx”]
متن ویدئو:
جلسه دوم
همچون بسیاری از زوجین، بی و جیم نیز به سانفرانسیسکو رفتند. نیازی نبود تا مشاور تا در مورد اینکه سفر چگونه سپری شده، سؤالی بپرسد، چرا که از چهره آنها مشخص بود که چگونه سفری داشته اند. پرسیدن اما یکی از مراحل فرایند شروع جلسه است.
دکتر لفان: حدس می زنم رفتید به سان فرانسیسکو. سفر چطور بود؟
بی: ما اوقات فوق العاده ای داشتیم. اگه اون زن هنوز تو ذهن جیم بود هرگز نمی تونستیم چنین هفته ای رو تجربه کنیم. ما تجربیات عالی داشتیم.
جیم: همانطور که قبلاً هم گفتم اگه ما ازدواج خوبی نداشتیم نمی تونستیم همچین هفته فوق العاده ای رو با هم بگذرونیم. ما با چند تا از دوستامون هماهنگ کردیم و برای سالگرد ازدواجمون برنامه ریزی داشتیم.
بی: اما خب نمی تونه به این راحتی تموم شده باشه. نمیشه این آخرین جلسه مشاوره باشه که؟
دکتر لفان: نه اصلاً. مشاوره با یک شروع خوب آغاز شده اما هنوز کارهای دیگری هست که باید انجام بشه. همانطور که جلسه اول هم گفتم، اگر شما یاد بگیرید که در واقع چه اتفاقی اینجا می افتد و از آن در زندگی خود استفاده کنید، مشاوره هیچ وقت خاتمه پیدا نمی کند.
بی: منظورتون چیه؟
دکتر لفان: من بهتون نشون می دم. هر کدام از شما قسمتی از این گچ رو بگیرید تا بهتون یاد بدم که تا آخر عمرتون چی کار کنید. ببینید من چی کار می کنم. من بین دور تا دور صندلی های شما دو تا رو با گچ یه دایره می کشم که برای دیگران نامرئی و برای شما قابل دیدن هست. این دایره با نام دایره حل مسئله شناخته میشه و این و در نظر داشته باشید که این دایره فقط خطی است که با گچ کشیده میشه و هر موقع که احساس ناراحتی کردید می تونید از اون خارج بشید. من همچنین آن را دایره ازدواج می خوانم، که مسلماً در آن زن و شوهر وجود دارند. اما در آن یک هویت دیگر هم وجود دارد. می تونید حدس بزنید که آن چیست؟
بی: هویت یعنی چی؟
دکتر لفان: منظورم اینه که در این دایره چیزی وجود دارد که از هر دو شما مهم تر است. فکر می کنید چی باشه؟ اون هویت بین شما دو تا وجود داره. فکر می کنید چیه؟
جیم: من نمی دونم. من خیلی تو بازی بیست سؤالی ماهر نیستم.
بی: می تونه رابطه ما باشه؟
دکتر لفان: خیلی نزدیک شدی. دقیقاً رابطه شما به چه شیوه هست؟
جیم: ازدواجمون؟ این اون چیزیه که منظور شماست؟
بی: البته! ازدواجمون! این همون چیزیه که دنبالش بودین درسته؟ منظورتون اینه که ازدواجمون مهم تر از اینه که من چی می خوام؟ مهم تر از چیزی که حتی زمانی که حق با منه، دنبالش هستم؟
جیم: این همون چیزیه که شما می گید، درسته دکتر؟
دکتر لفان: هر دوتون درست می گین. ازدواج مهم تر از هر کدوم از شما دو تاست. هر کسی که می خواد یه ازدواج سالم و شاد داشته باشه باید خواسته هایش را به ازدواجش وصل کنه. شما هفته پیش زمانی که به سؤال ۵ جواب می دادید این کار رو انجام دادید و در طول سفر سان فرانسیسکو ادامه اش دادید. مشکلات زوجین بسیار دشوار هست، شما این رو می دونید و شما برای ۳ سال با اونها دست و چنجه نرم کردید. من فکر می کنم شما زمانی که برای مشاوره اومدید خیلی حالتون بدتر بود از زمانی که مشکل شروع شده بود. این خیلی خوبه که برای کمک گرفتن در مورد ازدواجتون اقدام کردین. شاید خودتون متوجه نشید اما من می فهمم که شما خیلی همدیگه رو دوست دارید.
در این زمان بود که جیم بی رو بغل کرد و بی دست جیم رو بوسید، کاری که معمولاً زوج ها بعد از هفته ای عالی که بعد از سال ها با هم گذرانند انجام می دهند. اما بی مردد است.
بی: این خیلی ساده به نظر می رسه. در واقع یکم پیچیده است. من سه سال بود که عصبانی بودم اما الان حال خوبی دارم، و نمی دونم که می تونه ادامه دار باشه یا نه.
دکتر لفان: ادامه دار خواهد بود تا زمانی که وقتی مشکلی دارید در دایره ازدواج باقی بمانید. اما شاید این سوال بهتون کمک کنه. هفته پیش، زمانی که من از شما سؤالاتی رو می پرسیدم، شما تا حدودی از دست من عصبانی شدی، زمانی که ازت خواستم که با توجه به سؤال جوابم رو بدی. فکر می کردی من طرف تو رو نمی گیرم؟ یا اینکه فکر می کردی بهت اهمیت نمی دم به قدری که باید اهمیت بدم؟
بی: بله دقیقاً. این احساسی بود که داشتم. با خودم می گفتم من اینجام برای اینکه بهم کمک بشه
زوج درمانی با رویکرد واقعیت درمانی: قسمت اول
زوج درمانی با رویکرد واقعیت درمانی: قسمت دوم
زوج درمانی با رویکرد واقعیت درمانی: قسمت سوم
زوج درمانی با رویکرد واقعیت درمانی: قسمت چهارم