برخورد نزدیک با مرگ، مروری بر مشکلات بازماندگان تصادفات رانندگی

برخورد نزدیک با مرگ، مروری بر مشکلات بازماندگان تصادفات رانندگی

به گزارش سایک نیوز به نقل از روزنامه ایران، سوزش زخم ها که تمام شود، درد که نم‌نم سبک شود، دیگر زمان سوگواری فرا می‌رسد، زمانی که باید واقعیت را گفت، واقعیت تلخ. داستان رفتن عزیزی که بوده و حالا نیست. چند وقت گذشته است؟! خاکسپاری، ختم و چهلمش هم تمام شده اما دختر، تازه فهمیده. حالا می‌داند چرا زمانی که بعد از سه هفته به هوش آمده، او را کنار خود ندیده است.

آخرین تصویری که به یاد می‌آورد، یک نور شدید است که چشم‌هایش را زده است. یادش می‌آید، دستش را جلوی صورتش گرفته بود. هر دو دست را محکم به صورتش چسبانده بود. بعد از آن، هیچ چیز را به خاطر نمی‌آورد. جیغ زده بود؟! نمی‌داند. فریاد کشیده بود؟! نمی‌داند. مهران آن زمان چه کار می‌کرده؟! درد کشیده؟! نمی‌داند. کاش چیزی نفهمیده باشد. کاش درد نکشیده باشد.

می‌گویند کسانی که در تصادف می‌میرند، اول بیهوش می‌شوند و به همین خاطر هم متوجه درد نمی‌شوند. لیلا می‌گوید: «یعنی متوجه نمی شوند چطور مرده‌اند.» جمله‌اش خبری است و سؤالی. بارها در ذهن تکرارش کرده، از خودش پرسیده، به خودش خبر داده. چه کسی خبر داد؟ همان روز که از بیمارستان مرخص شد و خانواده، دیگر توان پنهان کردن راز تلخ را نداشتند. برادر یکی یکدانه‌اش حالا دیگر نیست و لیلا هنوز نمی‌تواند مزاری را برایش تصور کند. می‌گویند سر مزار برود، حالش بهتر می‌شود، نمی‌رود. حالش بد است حتی بعد از گذشت نزدیک به یک سال از حادثه.

«هر روز که چشم باز می‌کنم، قیافه بابا می‌آید جلوی چشمم. نه آن قیافه همیشگی‌اش، تصویر همان روز را می‌بینم. صورتش را که در هم مچاله شده و خون… همه جا پر از خون است.» این‌ها را آرزو می‌گوید، سوگوار پدر. جان به در برده از تصادف، درهم پیچیده، غمگین، پریشان: «من بیهوش شده بودم. به هوش آمدم و صورت بابا را دیدم. می‌خواستم صدایش کنم اما نمی‌توانستم. زبانم قفل شده بود. هیچ دردی حس نمی‌کردم با اینکه شکستگی زیاد داشتم. بدنم بی‌حس بود هنوز، دوباره بیهوش شدم. بعدش هم که بیمارستان. حتی نتوانستم در مراسم بابا باشم.» آرزو ۹ ماه است که سوگوار است. داغش هر روز تازه می‌شود. هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شود و هر شب که به خواب می‌رود، کابوس می‌بیند. کابوس‌هایی تمام نشدنی.

حامد، تجربه‌ای مشابه دارد. مادر، پدر و خواهرزاده‌اش را در تصادف از دست داده است، خودش راننده بوده. حدود ۲ سال از حادثه می‌گذرد و حامد هر روز آرزو می‌کند که‌ ای کاش خودش هم در تصادف مرده بود. زندگی برای او از همان روز تمام شده. زیاد با کسی حرف نمی‌زند. حوصله هیچ کاری را هم ندارد. فوق لیسانس را نیمه کاره رها کرده و خیال هم ندارد ادامه دهد.

زهرا، شوهر و دو فرزندش را در یک روز سرد زمستان، میان ماشین مچاله شده جا گذاشته است. برای او هم انگار زندگی در نقطه انتهایی قرار دارد. بی‌ هیچ امیدی به آینده.

محمد هنوز بوی گوشت سوخته را در بینی‌اش حس می‌کند. اتوبوس را می‌بیند که به یکباره شعله‌ور می‌شود. صدای فریادها را می‌شنود و خودش را می‌بیند که انگار بدنش قفل شده است. اگر جلوی اتوبوس بود، او هم می‌سوخت. یاد آن خانواده می‌افتد، زن و مرد و یک بچه کوچک که ردیف دوم نشسته بودند. دوست دارد چشم‌هایش را ببندد و این کابوس تمام شود. اما …

این‌ها تنها چند نمونه‌اند، چند نمونه از بسیار. در ۱۰ سال اخیر، حدود ۲۸۰ هزار نفر بر اثر تصادفات جاده‌ای در ایران جان باخته‌اند. این، یعنی بازماندگان تصادف، تعدادشان آنقدرها هست که نیاز باشد برایشان فکری اساسی شود. بازماندگانی که خود، تجربه دردناک حضور در صحنه تصادف را داشته‌اند. بر اساس آمار سازمان پزشکی قانونی، در هشت ماه اول امسال ۱۱ هزار و ۶۲۴ نفر در اثر تصادف رانندگی کشته و ۲۳۷ هزار و ۵۳۴ نفر نیز مصدوم شده‌اند. مشخص نیست چه تعداد از این مصدومان، اعضای خانواده یا دوستانشان را در حادثه از دست داده‌اند اما حتی اگر نصف این آمار را هم در نظر بگیریم، باز هم فاجعه است. سالی ۱۶ هزار و ۵۰۰ ایرانی بر اثر تصادف کشته می‌شوند. این عدد را به خاطر بسپارید.

شوک ناشی از حضور در صحنه تصادف را معادل موج گرفتگی در جنگ است. اگر مشکلات ناشی از این تجربه، کمتر از ۶ماه طول بکشد، شخص مبتلا به اختلال استرس حاد شده و اگر طولانی مدت باشد، پست تروما یا اختلال استرس پس از سانحه است. در واقع به لحاظ روانشناختی، شخص مبتلا به اختلال پست تروماتیک استرس دیزوردر (PTSD) شده است. در این حالت که فرد دچار غم و اندوه یا خشمی می‌شود که در اثر گذشت زمان بهبود نمی‌یابد. کابوس‌های شبانه و تکرار حادثه در ذهن (فلش بک) از نشانه‌های آن است. همچنین در این حالت فرد نسبت به انجام امور روزمره بی‌تفاوت می‌شود و انگیزه خود را به زندگی از دست می‌دهد. در واقع در معرض وقایعی قرار می‌گیرد که تجربه نزدیک به مرگ دارد. خودش تا پای مرگ رفته و شاهد مرگ کسی بوده است، مثل جنگ و تصادفات رانندگی. اینجاست که شخص دچار این اختلال می‌شود و نیاز به درمان دارد.  از منظر روانشناختیهیچ فرقی میان کسی که در صحنه تصادف حضور داشته یا در جنگ بوده، نیست. هر دو، شرایط مشابه را تجربه می‌کنند. کسی که در تصادف رانندگی، عزیزی را از دست داده، درحالی که خودش در آن حضور داشته، دقیقاً مثل کسی است که موج انفجار او را گرفته و باید در درمانش، رفتار مشابه داشت.

جنگ تمام شده است اما حوادث رانندگی همچنان ادامه دارد. هر سال به تعداد زخم خوردگان تصادفات رانندگی افزوده می‌شود. قربانیان، نیاز به حمایت دارند. حضور در جلسات متعدد روان درمانی می‌تواند تا حد زیادی کمک‌کننده باشد اما بالا بودن هزینه جلسات درمان از یک سو و نبود ساز و کار حمایتی از سوی دیگر، باعث می‌شود سالانه تعداد زیادی افراد دارای اختلال پس از سانحه، به جمع قربانیان قبلی اضافه شوند. افرادی که ممکن است هر لحظه دچار حمله های اضطرابی شده و دست به کارهایی بزنند که می‌تواند برای خودشان و دیگران خطرآفرین باشد.

هنوز راهکار حمایتی مشخصی از سوی مسئولان برای این قربانیان پیش‌بینی نشده است، حتی انجمنی مردم‌نهاد که بتواند تا حدی مشکلات‌شان را رفع و رجوع کند نیز وجود ندارد.

بنیاد نیکوکاری شروین روبن‌زاده به‌عنوان نخستین مرکز تخصصی درمان سوگ در ایران، شاید تنها انجمنی باشد که در این رابطه فعال است. البته فعالیت این بنیاد در زمینه درمان سوگ است و فعالیت‌های خیرخواهانه‌اش شامل حال تمام افراد سوگ دیده می‌شود، چه آنها که عزیزشان را در تصادف از دست داده‌اند چه آنهایی که بر اثر بیماری. افراد در جلسات گروه درمانی شرکت می‌کنند و از تجربه‌های‌شان می‌گویند تا دردشان را باهم تقسیم کنند. با این حال وضعیت حاضران در تصادف با بقیه متفاوت است. آنها عوارضی را نشان می‌دهند که در باقی سوگ‌دیدگان دیده نمی‌شود، چراکه تجربه‌ای متفاوت داشته‌اند، تجربه‌ای شبیه مرگ.

 

بیشتر بخوانید:

۵ اشتباه رایج در مورد اختلال استرس پس از سانحه PTSD
چگونه حوادث ناگوار گذشته را فراموش کنیم؟
سوگ و داغدیدگی در کودکان و نوجوانان
پشت درهای “دیه گیری”


telegram2 files