به نظر میرسد ما تصمیمهایمان را هوشیارانه و منطقی میگیریم، یا حداقل فکر میکنیم که هوشیارانه و منطقی تصمیم میگیریم؛ اما در واقع این تجزیه و تحلیلهای به ظاهر عقلانی ما، آمیخته به خطاهای سیستماتیک بسیاری هستند. «دانیل کاهنمن» روانشناس و برندهی جایزه نوبل، پیشگام بررسی ۶ فرآیندی است که وجودشان نشان میدهد مغزهای ما خیلی اوقات در حال گمراه کردن ما هستند.
۱- اثر کادربندی
یک بررسی آزمایشی نشان داد پنج دلار، همواره ارزش ثابتی در ذهن افراد ندارد. در این بررسی، شرکتکنندگان خود را برای گرفتن پنچ دلار تخفیف در خرید یک ساعت به دردسر انداختند، اما این کار را برای خرید یک ضبط صوت انجام ندادند، به چه دلیل؟ قیمت ساعت ۲۵ دلار و قیمت ضبط ۱۲۵ دلار بود؛ در نتیجه پنج دلار کاهش قیمت در مورد ساعت، عدد بزرگتری به نظر میرسید. در واقع هم درصد تخفیف نسبت به میزان اولیه، در مورد ساعت عدد بزرگتری بود. مورد دیگری هم نشان میدهد که ارزش پول در ذهن ما تعریفپذیر است. در این بررسی، احساس فرد نسبت به از دست دادن بیست دلار با احساس آنها هنگام از دست دادن یک بلیط تئاتر ۲۰ دلاری مقایسه شد. افرادی که ۲۰ دلار پول گم کرده بودند، گفتند حاضرند همچنان ۲۰ دلار هزینه کنند و بلیط را بخرند؛ اما افرادی که بلیط تئاترشان را گم کرده بودند، با این استدلال که پرداخت ۴۰ دلار برای یک بلیط تئاتر هزینهی گزافی است، حاضر نبودند دوباره ۲۰ دلار برایش هزینه کنند.
گرچه در هر دو مورد، ضرر یکسانی به افراد وارد شده بود، اما واکنشهای متفاوتی نسبت به آن داشتند. دلیل این پدیده این است که پولِ گم شده و بلیط تئاتر، درست مثل ساعت و ضبط صوت مثال قبلی، در ذهن ما در گروههایی مجزا طبقهبندی میشوند. بلیط تئاترِ گمشده و بلیطی که دوباره باید خریده شود، هر دو یک بخش مغز را فعال میکنند و بنابراین، این احساس ایجاد میشود که برای چیزی دوباره پول پرداخت کردهایم.
۲- اثر تقلیل خویشتن
یکی از اشتباهات مغز اثر تقلیل خویشتن است. پدیدهای که هنگام کاهش ذخایر انرژی بدن اتفاق میافتد و منجر به از دست رفتن کنترل بر خود میشود، «تقلیل خویشتن» نام گرفته است. پژوهشها نشان دادهاند که افراد گرسنه، در موقعیتهای اجتماعی تصنعیتر رفتار میکنند، آستانهی درد پایینتری دارند و رفتارهای پرخاشگرانه و خودخواهانهی بیشتری از آنها سر میزند. فرایندهای روانی، ذخایر منابع انرژی بدن را کاهش میدهند. درست مثل دویدن در یک ماراتن، سطح قند خون افت میکند. در نتیجه مکانیسمهای کنترلی ذهن خاموش شده و نرخ خطای افراد بالا میرود. کاهنمن میگوید: سیستم اعصاب مرکزی بیش از هر بخش دیگری از بدن احتیاج به گلوکز دارد و به نظر میرسد فعالیتهای ذهنی از نظر میزان مصرف گلوکز، برای بدن بسیار گران تمام میشوند.
در چنین وضعیتی حتی اگر مصر باشیم که عقلانی رفتار کنیم، کمبود گلوکز توانایی کارکرد منطقی را از ما میگیرد. آمارها نشان دادهاند افرادی که مامور بررسی درخواستهای عفو در زندان بودهاند، بعد از ساعت ناهار به ۶۵ درصد پاسخها مثبت دادهاند، اما این نرخ تا دو ساعت بعد از آن، به تدریج کمتر و کمتر شده است.
۳- اثر دسترسی پذیری
در این مورد چه فکر میکنید؟ تعداد افرادی که بر اثر اصابت صاعقه فوت میکنند بیشتر است یا بر اثر مسمومیت غذایی؟ بیشتر ما فکر میکنیم غذاهای مسموم، خطری واقعیتر و جدیتر هستند؛ در حالی که اگر صاعقه به کسی اصابت کند، احنمال مرگ او ۵۲ درصد برابر زمانی است که مسموم شود. دلیل این طرز فکر این است که ما احتمال وقوع رویدادها را بر اساس تجربهی شخصیمان با آنها میسنجیم. اکثر ما تجربهای از غذاهایی که حالمان را بد کردهاند را داشتهایم، ولی به ندرت در معرض اصابت صاعقه قرار گرفتهایم. گوشتهای آلوده هر چند وقت یکبار در صدر اخبار قرار میگیرند و بازتاب وسیعی در رسانهها پیدا میکنند، اما به ندرت و جز در خبرهای پراکنده، چیزی از برخورد صاعقه میشنویم.
این سوگیری در قضاوت، به این دلیل اتفاق میافتد که موضوع مشخصی، احساسات بیشتری را در ما بر میانگیزد. مثلا احتمال خرید گوشت آلوده از سوپر مارکت محل، احساس خطر زیادی ایجاد میکند، بنابراین اثر زیادی روی حافظهمان میگذارد؛ اثری که با شنیدن خبر برخورد صاعقه به کسی ایجاد نمیشود. کاهنمن میگوید: یادآوری تصاویر و افکار ترسناک، بسیار آسان است و ترس، هنگامی که ایدهی ذهنی روشنی از آن داشته باشی، شدت مییابد.
۴- اثر یقین
یکی دیگر از مشهورترین اشتباهات مغز انسان اثر یقین است. اگر قرار باشد بین این دو حالت یکی را انتخاب کنید. کدام را ترجیح میدهید؟ به احتمال صد در صد، ۸۰۰ دلار پول نصیبتان شود یا به احتمال ۸۵ درصد، هزار دلار؟ اکثر افراد بدون اندکی مکث، حالت اول را انتخاب میکنند. به نظر میرسد آنها از ریسک کردن خسته شده باشند. اگر سوال را برعکس کنیم و بپرسیم: کدام را ترجیح میدهید؟ این که حتما ۸۰۰ دلار از دست دهید یا به احتمال ۸۵ درصد، هزار دلار؟ ریسکپذیری افراد به صورت قابل درکی افزایش پیدا میکند و اکثرا حالت دوم را برمیگزینند. این پدیده را چگونه میتوان توضیح داد؟ مغز ما برای برد و باخت ارزشهای جداگانهای قائل است.
از دست دادن چیزی که متعلق به ماست، برایمان بسیار سخت است. مصداق این امر را میتوانیم در واکنش افراد هنگام وضع قوانین مالیاتی جدید ببینیم، وقتی دولت قوانینی وضع میکند که در آن از افراد خواسته شده تنها یک بار (و نه به عنوان قاعدهای معمول)، مبلغی اضافه برای توسعهی زیر ساختهای کشور بپردازد، صداهای اعتراض به گوش میرسند؛ اما زمانی که قرار است مالیات مستمری در جهت خانهدار شدن افراد گرفته شود، صدای اعتراض چندانی شنیده نمیشود.
۵- اثر در معرض بودن
اگر امروز سه اسم ساختگی بشنوید و فردا به شما بگویند آنها از کارآفرینان برتر بودهاند، چون اسمهایشان را شنیدهاید و برایتان آشناست، به احتمال زیاد این حرف را باور میکنید. تمایز قائل شدن بین آنچه واقعی است و آنچه آشناست، برای ذهن ما دشوار است. به همین دلیل تکرار مداوم چیزی، راه خوبی برای واداشتن دیگران به باور کردن آن است. اگر پیامی را با حروف درشت درخشان آبی و قرمز بنویسید، به احتمال بیشتری در ذهن میماند. این مورد از اشتباهات مغر در جوامع امروزی بسیار رایج است.
۶- اثر سوگیری پسنگر
اثر سوگیری، از متداولترین اشتباهات مغز انسان است. در سوگیری که نوعی خطای شناخت است، باوری عمیق به موضوعی وجود دارد که درواقع قطعی نیست. همان حسی که پس از شکست یک سرمایهگذاری یا پایان یک رابطهی عاشقانه به افراد دست میدهد؛ از اول هم معلوم بود چنین اتفاقی میافتد. اما تنها زمانی که به گذشته نگاه میکنیم، امور اینقدر واضح و روشن به نظر میرسند. کاهنمن میگوید: با ابن که عمدهی رویدادهای زندگی، ذاتا غیر قابل پیشبینی هستند، این احساس که «میتوانم گذشته را بفهمم، پس آینده در کنترل من است» نوعی توهم قدرت ایجاد میکند. این نوع خطای ذهنی، در بازار سهام به خوبی قابل مشاهده است. سرمایهگذاران به دنبال متخصصان پیشبینی بازار میگردند، افرادی که که نتایج کارشان نشان داده، قدرت قضاوت و پیشبینی خوبی دارند؛ اما به نظر کاهنمن حتی عالی رتبهترین مدیران هم خیلی بهتر از شانسی عمل نمیکنند.
منبع: world of knowledge
مترجم: