نوابی نژاد معتقد است سونامی بیاخلاقی را می توان با تقویت عزتنفس واکسینه کرد.
پروفسور شکوه نوابینژاد استاد دانشگاه و یکی از چهرههای شناخته شده در حوزه روانشناسی و مشاوره است. او بیش از ۴۰ سال است در این حوزه فعالیت میکند و برگزاری دورههای آموزشی برای مدیران و سایر افراد را در کارنامه کار خود دارد. از سخنرانی برای فرماندهان ارشد انتظامی و تقدیرهای بیشمار تا انتخاب به عنوان چهره ماندگار این حوزه و دریافت بیش از ۴۰ لوح و تقدیرنامه که بر دیوار دفترش نقش بستهاند و گواه سابقه علمی و تجربه فراوان وی در این حوزه است.
او در تمام طول مصاحبه “خانواده” و “اخلاق” را به عنوان شاه کلید سخنانش و به عنوان دو عنصر مهم جامعه مورد تاکید قرار داده و معتقد است ما باید از هر اقدامی که مخدوش کننده عزت نفسمان است بپرهیزیم.
این استاد دانشگاه خطر بحران اخلاقی در جامعه را هشدار داد و گفت: وقتی حرف از بحران می شود یعنی ما نیازمند اقدامات اساسی هستیم.
آنچه در ذیل می خوانید متن کامل مصاحبه چند ساعته ایسنا با پروفسور شکوه نوابینژاد است.
در حال حاضر برخی کارشناسان بر این باورند جامعه ایران به لحاظ سلامت روان در شرایط چندان مطلوبی بسر نمیبرد و شاید حتی بتوان از عنوان شرایط بحرانی هم برای آن استفاده کرد. شما تا چه میزان به این موضوع اعتقاد دارید و ریشههای آن را در کجا میبینید؟
پروفسور نوابینژاد: مسأله سلامت روان از اولویتهای اساسی هر جامعه محسوب میشود و در ایران از این جهت دارای اهمیت است که مردم و مسئولان ما توجه لازم را به مساله بهداشت روان ندارند و محوریت اهمیت، سلامت جسمانی است که اهمیت آن قابل انکارهم نیست اما امروزه یکی از بهترین راههای بهبود بیماری های جسمی برای کمک به بیماران، پیشگیری و تامین سلامت روان آنهاست. حال بررسی کنید بودجهای که به بحث سلامت جسمانی در جامعه اختصاص داده می شود چه میزان است و بودجهای که به عنوان سازمان نظام روانشناسی در اختیار داریم چقدر است؟ دو یا سه درصد کل بودجه بهداشت کشور را به بحث سلامت روان اختصاص دادهاند. بنابراین اولین خلأ مهم، نداشتن باور لازم به نقش بهداشت روان است. اگر درصد بیماریهای روان تنی را بررسی کنیم خواهیم دید چه میزان بیماری وجود دارد که ظاهرا جسمانی است اما منشأ روانی دارد.
اگر خانواده، مدرسه و جامعه فضایی را ایجاد کنند که تضمین کننده سلامت روان افراد باشد بسیاری از مشکلات جسمی به این شدت بروز و ظهور پیدا نمی کنند. بنابراین در امر بهداشت روان همه افراد بدون استثناء درگیر و دارای نقش هستند البته نکته دارای اهمیت این است که تمام افراد جامعه باید در جهت سلامت روان خود تلاش کنند و هزینه ها نیز برای پیشگیری باشد و ببینند چه کارهایی نباید انجام دهند که دچار اختلالات روانی شوند.
از سوی دیگر مهمترین نقش بر عهده خانواده است. من به عنوان روانشناسی که در عمل و حرفهام با مردم و برای مردم هستم و ۴۰ سال است با خانوادهها از نزدیک کار می کنم بر این باورم پایههای اساسی شخصیت هر فرد دست خانواده است. از این بستر است که افراد سالم وارد جامعه می شوند. متاسفانه بسیاری از خانوادههای ما به دلیل بی توجهی، کم توجهی و کم اطلاعی این فضا را درست مدیریت نمیکنند. یکی از مراجعانی که امروز در خدمتشان بودم جوانی ۲۴ ساله بود که سرشار از نفرت و خشمی است که از خانواده به او منتقل شده آنهم به جهت رفتارهای تبعیض آمیز، خشن و غیرمنطقی افراد مهم و معنیدار زندگیش. با این اوصاف خانوادههای ما بسیار به آموزش نیاز دارند. در مدارس ما، معلمین و همه کارکنان نیازمند آموزش هستند. ما نهادی با نام «آموزش و پرورش» داریم اما برنامههای پرورشی ما دارای چه خاصیتی است. ما فقط آموزش داریم. بچه ها درس میخوانند و کلاس بالاتر می روند ولی پرورش و تربیت کمرنگ است. در بعد دیگر رسانهها هستند که نقش و جایگاهشان غیر قابل انکار است اما این بخش نیز با اطلاعات ضد و نقیضی که ارائه می دهند و کارکرد واقعی و اثرگذار خود را در این بخش ندارند. با این اوصاف در حال حاضر می توان گفت هیچ یک از بخش هایی که مطرح کردم کار و رسالت خود را به درستی انجام نمیدهند.
در حالی که رسانهها باید برای بسط مسائل اخلاقی و حوزه بهداشت روان بهترین ساعات خود را برای ارتقاء افکار عمومی اختصاص دهند، آنهم نه آموزشهای مستقیم کلاسیک و خسته کننده، بلکه با روشهایی که امروز در دنیا متداول است. با این اوصاف همین سه بخش رسانه، آموزش و پرورش و خانواده را در نظر بگیرید و نوع فعالیتهایی که برای ارتقا سلامت روان انجام دادهاند؛ خواهید دید تا به امروز کسی پاسخگو نبوده است که چرا اخلاق تا این حد تنزل پیدا کرده است. در حال حاضر مثلا بسیاری از دختران ما نمی دانند در هر جا باید متناسب با آنجا لباس پوشید. چند درصد از خانم های میانسال ما این مساله را رعایت می کنند و آقایان ما چقدر رفتارهای صحیح پوششی و رفتاری را رعایت می کنند؟ متاسفانه الگوهایی که به آنها می دهیم زن را موجودی غر غرو، پرتوقع و تجمل طلب و … مطرح میکند و این مساله برای مردم جایگزین الگوی صحیح جایگاه زن در جامعه و در خانواده میشود.
بهداشت روان و اخلاق در جامعه باید متولی قوی داشته باشد. در حال حاضر همه خود را با این حوزه مرتبط می دانند اما هیچ کدام کاری منسجم و سازمان یافته ارائه نمی دهند. با تمام تأکیداتی که برخی از مسولان رده بالای کشور درباره این مسائل دارند اما واقعاً کاری انجام نمی شود و این جای تأسف است برای ما که کشوری اسلامی با فرهنگ و تاریخ طولانی هستیم. البته نمی گویم تمام مردم مشکل دارند اما حتی حداقل ها نیز برای جامعه ما زیاد است. من ۴ دهه سابقه مشاوره و کار با خانواده ها را دارم بنابراین اطلاعات من اطلاعات دست اول و مستند است. من از آن دست روانشناسانی نیستم که خود را در اتاق حبس کنم و کتاب بنویسم و چاپ کنم؛ البته این کارها را به جهت اینکه استاد دانشگاه هستم انجام می دهم اما به موازات آن مشکلات را باید دید. ما به جد نیازمند متولی اساسی برای مساله بهداشت روان و اخلاق هستیم و احساسم این است که ما در این زمینه ها بحران داریم.
بر اساس نظر تمامی اساتید حوزه روانشناسی پایه رفتاری هر یک از ما در خانواده است و بر اساس آمار نیز خانواده در حال حاضر در وضعیت بحرانی به سر می برد. نگاهی به آمار طلاق، طلاق های عاطفی، خشونت خانگی و … نشانگر نامطلوب بودن وضعیت خانواده به عنوان یکی از ارکان مهم جامعه است. آیا با ادامه این وضعیت ما در سالهای آینده با سونامی بحران در حوزه سلامت روان مواجه نخواهیم بود؟
پروفسور نوابینژاد: ما ارزش های خوبی درون جامعه، فرهنگ و دینمان داشته و داریم اما این ارزش ها به ما کمک میکند؛ در واقع چون برنامه ریزی منسجمی وجود ندارد، مقطعی هستند. من هم مثل شما نگرانم چون در خانواده ها امروز شاهد یکسری رفتارهای غیر اخلاقی هستیم و این دیگر هیچ توجیهی هم نخواهد داشت. همچنان اعتقاد دارم تقویت خانواده و سلامت روان در خانواده از طریق آموزش و آگاهی دادن و برنامههای نه مقطعی، بلکه مداوم و مستمر چه غیر مستقیم و چه مستقیم بخصوص غیرمستقیم و همین طور همراهی رسانه ها میتواند تحول قابل قبولی را ایجاد کند.
ایسنا: آیا تضمینی وجود دارد که اگر متولی برای این بخش وجود داشته باشد ما به نتایج مطلوب دست پیدا کنیم؟ امروز بسیاری از بخش ها دارای متولی هستند اما تحولی در آن بخش شاهد نیستیم. مثلا حوزه مبارزه با مواد مخدر دارای متولیان زیادی است اما هر روز آمار اعتیاد افزایش می یابد. آیا می توان امیدوار بود؟
پروفسور نوابینژاد: وقتی صحبت از بحران می کنیم یعنی کار سنگینی پیش رو داریم و باید اقدام اساسی انجام دهیم. متاسفانه همزمان با هر برنامهای که داشته باشیم رسانه های خارجی و شبکههای ماهوارهای رشتههای ما را پنبه میکنند و جایگزینهای جذاب با استفاده از هنر رسانهای و در عین حال ضد اخلاقی و ضد ارزش را ارائه می دهند. تنها راهی که ما میتوانیم خانوادهها را در برابر هجمهها واکسینه کنیم، تقویت عزت نفس است. باید احساس خود ارزشمندی را در مردم رشد و گسترش دهیم. وقتی انسان احساس عزت نفس کرد دیگر تمایلی برای انجام کارهای سطح پایین ندارد. این وجه مشترک تمام افراد منحرف و مجرم است که اعتماد به نفس و مخصوصاً عزت نفس پایینی دارند. ما فعلا نمیتوانیم جلوی آن رسانهها و شبکهها را بگیریم اما باید خانواده را با آموزش تقویت کنیم.
یکی از مسائلی که در سایر کشورها انجام می شود و ما در کشور از کنار آن به سادگی عبور میکنیم بحث گزینش روانی افراد است. ما در حال حاضر گزینشی برای ورود به مشاغل داریم اما گزینشهای روانی مخصوصا در برخی مشاغل مانند معلمی، قضاوت و …. نداریم و متاسفانه شاهد وقوع برخی رفتارها هستیم که نشان از وجود مشکلات اساسی در این زمینه دارد. ضرورت اهمیت به این بخش هنگام تصدی مشاغل را چه میزان احساس می کنید؟
پروفسور نوابینژاد: اشاره بسیار درست و دقیقی کردید. یکی از مشکلات ما عدم استفاده از معیارهای بهداشت روان است. به نظرم مسائل اعتقادی و صلاحیت در این زمینه به تنهایی کافی نیستند چراکه خود مسائل اعتقادی معنی و مفهوم خاصی دارد. فردی که سلامت روان دارد و دارای اخلاق است با فردی که این اعتقادات را دارد اما ممکن است خودش انواع اختلالات روانی را داشته باشد، بسیار تفاوت دارند. سلامت روان و اخلاق و ارزشهای اخلاقی، کلید نجات جامعه است ضمن اینکه مسائل اخلاقی در جامعه به شدت جای نگرانی دارد . متاسفانه ما در خانواده آثار و تبعات این کم رنگ شدن اخلاق و ارزش ها را حس می کنیم و تنها نظاره گر هستیم و کاری سازنده و موثر نمیکنیم.
مگر نه اینکه مذهب و اخلاق با یکدیگر و در یک راستا هستند. چطور میتواند ادعای مذهبی بودن داشت ولی اخلاقی عمل نکرد؟
پروفسور نوابینژاد: ما اگر بعد اخلاق در مذهب را بکار ببریم بسیار خوب است. به نظر من یک فرد مذهبی واقعی فردی است که آثار و تبعات باورها و اعتقاداتش در اخلاق و رفتار در تمام ساعات زندگی او متجلی باشد. اگر کسی اینگونه نباشد فایده ندارد که بگوییم آن فرد مذهبی هست یا خیر. ما باید با رفتارمان درون مایههای واقعی مذهب را نشان دهیم و این نظر شما کاملاً صحیح است که اخلاق و مذهب کاملا در یک راستا هستند.
متاسفانه همچنان فرهنگ استفاده از مشاور به جهت نگاه اجتماعی و بی اعتماد تاریخی حتی، در مردم ما نهادینه نشده است درحالی که توجه به این بخش می تواند بسیار راهگشا باشد. به عنوان مثال مشاوره های قبل از ازدواج میتواند از تشکیل یک خانواده پرتنش جلوگیری کند. برای نهادینه کردن این فرهنگ چه راهکاری را توصیه می کنید؟
پروفسور نوابینژاد: بسیار بسیار سوال مهمی را مطرح کردید. امروزه به دلیل پراکندگی محیط ها و گوناگونی افراد امکان کسب شناخت کامل از یکدیگر وجود ندارد. بنابراین نمی توانیم صرفاً با راهنمایی ریش سفیدان خانواده و توصیه پدر و مادر به تنهایی هر چند جایگاه خودشان را دارند، تصمیمات مهم درباره ازدواج بگیرم و باید از نظر متخصص بهره گرفت.
البته خوشبختانه طی سالهای اخیر و پس از تاسیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور از نظر فرهنگ سازی در این راستا پیشرفت کرده ایم و بسیاری از بزرگان ما وقت مشاوره می گیرند و مسائلشان را طرح می کنند. به اعتقاد بنده امروز ازدواج بدون مشاوره را یک خطر بزرگ می دانم برای اینکه افرادی که برای این ازدواج تصمیم می گیرند افراد ذی نفع هستند و هیچ کدام هم کارشناس نیستند. وقتی کسی که ذینفع نباشد و کارشناس هم باشد و اظهارنظر کند، بسیار راهگشا خواهد بود.
ناگفته نماند در حال حاضر وضعیت بهتر شده است. اما به علت اینکه خدمات مشاوره و روانشناسی مشمول بیمه نیستند و برای بسیاری از افراد مشکل است هزینه ها را پرداخت کنند و همه اقشار نمی توانند از آن بهره وافی بگیرند یکی از اقدامات مهم دولت باید این باشد که مساله بحث بیمه خدمات روانشناسی و مشاوره را حل کند. برای خانوادههای متوسط و بالای جامعه مراجعه به مشاور راحت است اما برای طبقات پایین جامعه، سخت است.
ایسنا: اقدامی جهت رفع مشکل بیمه این حوزه صورت گرفته است؟
پروفسور نوابینژاد: تلاش های زیادی در حال انجام است اما هنوز اقدامی که منجر به عمل شود نداشتهایم.
یکی از مشکلات امروز جامعه ما مهارتهای رفتاری دختران و پسرانمان است. این قشر از ناحیه عدم توانمندی در کنترل هیجانات و اتخاذ رفتارهای مناسب دچار تنش های فراوانی می شوند. گامهای عملی در این حوزه چگونه باید برداشته شود؟
پروفسور نوابینژاد: معتقدم این مهارتها هم در حوزه دبیرستان، هم دانشگاههای ما و حتی در رسانهها باید آموزش داده شود و این یکی از نکات مهم است. این راهنمایی و آموزش مهارت اعم از طرز پوشیدن لباس ـ آرایش و طرز برخورد و نگاه است. ما باید راه و رسم و مهارت ارتباطمان را بلد باشیم که متاسفانه اکثرا بلد نیستیم. فقط میآیم دانشگاه درس می خواینم و می رویم مقطع بالاتر. دانشگاه ها و دبیرستانهای ما باید جوانان را برای زندگی آماده کنند.
چه خوشایند باشد و چه نباشد ما در حال ورود به برخی مناسبات زندگی مدرن هستیم اما آموزش های مناسب و لازم به ما در این زمینه داده نشده است . مساله مسائل جنسی و مهارتها در این زمینه یکی از بزرگترین نقاط ضعف محسوب می شود و عملا درمورد مسائل جنسی آموزش خاصی وجود ندارد. اتفاقات ناگواری فراوانی برای جوانان ما رخ می دهید و اثرات روحی و روانی زیادی روی جوانان دارد و شاید ریشه بسیاری از خشونت ها نیز همین باشد لذا چگونه می توانیم یک قدم جلو باشیم و منتظر اتفاقات نباشیم؟
پروفسور نوابینژاد: ما ابتدا باید تربیت نیروی انسانی متخصص برای آموزش این مسائل را داشته باشیم. همین دیروز گزارش دادند که فردی آمده است در فلان دبیرستان تا اطلاعاتی درباره مسائل جنسی به زبان ساده به دبیرستانیها بدهد و انقدر موارد را باز مطرح کرده است که بچهها آن را یک کلاس سکس در نظر گرفتند تا یک کلاس آموزشی. پس تربیت نیروی انسانی متخصص در این زمینه مهم است. شخصا حاضرم در این زمینه کار کنم و مربی هایی که آمادگی دارند این دوره ها را بگذرانند تا راه و روش آموزش آن را به زبان ساده و علمی و عملی یاد بگیرند ، تا بدانیم این مسال را چگونه مطرح کنیم و یادمان نرود مطرح کردن یا پاک کردن صورت مساله، غیرمسولانهترین و در عین حال راحتترین کار است.
متاسفانه ما حتی برنامههایی در این زمینه را گه گاه در ساعات پایانی شب پخش میشود و این درحالی است که جامعه مرتبا و به صورت کاملا افسارگسیخته در معرض آموزشهای غیراستاندارد در این حوزه قرار می گیرند یا حتی با یک سرچ ساده می توانند به اطلاعاتی دست یابند که می توانستیم مدیریت شده تر در اختیارشان قرار دهیم.
پروفسور نوابینژاد: لازم است این را همه مسوولان و حتی خانواده ها بدانند وقتی ما اطلاعات را در اختیار قرار نمی دهیم منابع دیگر جایگزین ما می شوند. آموزش کلید حل همه مسائل ماست. باید مهارت های زندگی و رفتارهای اجتماعی آموزش داده شود. متاسفانه امروز مسائل جنسی به عنوان یکی از بزرگترین عوامل اختلافات زناشویی در خانواده ها مشهود است. این مساله از ضعف آموزشها نشات می گیرد. ما حتی لازم است رفتارهای جنسی مناسب را به افراد یاد دهیم تا بعدها شاهد تشکیل خانوادههایی که حداقل رفتارهای مناسب را آموزش ندیدهاند، نباشیم.
متاسفانه یکی دیگر از مشکلات در حوزه کاری شما بحث کم توجهی به روانشناسی کودک است در حالی که اقدامات به هنگام در این بخش می تواند از ورود افراد دارای اختلالات و تنشهای روانی به جامعه جلوگیری کرده و ما گامهای اساسیتری برای داشتن یک جامعه سالم برداریم.
پروفسور نوابینژاد: کاملا درست است. بزرگترین و مهمترین عامل در بهبود وضعیت سلامت روان کودکان، فضای خانواده است. فضایی که در آن عشق و محبت بین زن و شوهر و در رابطه با فرزندان مشاهده شود و رفتارها توام با اخلاق باشد. حرکات و کلام و عادات زشت در خانواده نباشد. امروز روانشناسی جدید بسیار روی این موضوع تاکید می کند و در فضای خانواده ما باید یاد بگیریم چگونه با کودکانمان رفتار کنیم. اگر کودکی دچار اختلالات رفتاری است او را به سمت بهبود سوق دهیم و رفتارهای نامناسب را در او تقویت نکنیم. روشهای تربیتی نیز نیاز به آموزش دارند.
بنابراین ما باید به سمت تقویت مهارتهای رفتاری حرکت کنیم.
پروفسور نوابینژاد: ما باید مهارت های درست را آموزش دهیم. تمام مواردی که شما در سوالات به آن اشاره کردید مشمول مهارتهای رفتاری می شوند بنابراین باید این مهارت را آموزش دهیم. مثلا وقتی کودکی یک کار نادرست انجام می دهد اگر هزار بار هم بگویید بچه جان نکن او کار خودش را انجام می دهد اما اگر توجه را از روی او بردارید دیگر آن کار را انجام نمی دهد. او در واقع دنبال توجه است پس توجه را از یک جای خوب و درست به کودک بدهیم. واقعا در این راستا بار سنگینی بر دوش رسانههاست و من خوشحالم که امروز با شما در این زمینه ها صحبت می کنم. رسانه های ما اعم از رادیو و تلویزیون باید بدانند نقش موثری در این زمینه دارند. اگر برنامه های جذاب، مفید و کاربردی تولید کنیم اصلاً نباید نگران باشیم که مردم سراغ ماهواره می روند.
البته گاهی سریالهایی که تولید می شود خود تهدید کننده سلامت روان هستند.
پروفسور نوابینژاد: این دقیقا درست است. ما مدام در برخی از سریال ها با حرفهای سبک سلامت روان مردم را تهدید می کنیم. یا به قدر غم و اندوه یا خشونت را نمایان مطرح می کنیم که مخدوش کننده روان افراد جامعه است.
ما به تازگی با یک سری از اتفاقات مواجه هستیم مانند ازدواج سفید و خیانت ها و شاهد روابط افسار گسیخته و بدون چارچوب در سطوح مختلف جامعه هستیم. پیامدهای روانی چنین رفتارهایی را چه می دانید؟
پروفسور نوابینژاد: البته من اسم ازدواج سفید را از اساس قبول ندارم چون نه ازدواج است و نه سفید است. سیاهی مطلق است و شاید بهتر باشد بگوییم نوعی هم خانگی یا همبودگی است، بدون چارچوب و قواعد دو نفر باهم زندگی می کنند و بعد هم اگر نشد از جدا می شوند و حالا دیگر آن موقع چه اتفاقاتی افتاده و فرد چه سن و سالی دارد دیگر کسی در نظر نمی گیرد. در واقع آن خانم و آقا تصمیم به برنامهای می گیرند که از لحظه نخست تا پایان ناامن است و اصلاً در آن احترام و عزت نفس نیست. یعنی یک نفر به خانه یک نفر دیگر می رود و با او زندگی می کند و من فکر می کنم دختر یا پسر عزت نفسشان را با همان ورود به خانه از دست میدهند.
من پرونده هایی از همین افراد دارم که در حال استیصال هستند. ابتدا با عشق و علاقه وارد رابطهای شده اند ولی رقیب عشقی آمده و حال آن خانم یا آقا باید برود. یعنی طرف با دست خودش، خود را به این ذلت و خواری میاندازد. این افراد در هویت خود دچار تردید هستند. این رابطه چه امنیت و آرامشی دارد؟. مساله خیانت نیز ناشی از کمرنگ شدن اعتقادات و پایبندی به مذهب و کمرنگ شدن اخلاق است.
در تمام پروندههایی که در این زمینه دارم شما آخر و عاقبت این افراد را ببینید. اغلب با درماندگی و خفت مانند در آن تا آواره نشوند. این روابط نه آرامش دارد و نه عزت نفس را بالا می برد و نه امنیت دارد. یک لذت آنی و صوری توام با استرس دارد. چون نه اخلاق و نه دین آن را نمی پسندد و طبیعتا مشروع و مورد تایید عرف جامعه نیست و فرد درگیر رفتاری شود که مورد تحقیر قرار گیرد.
البته این در موضع در تمام دنیا مورد نکوهش است و ربطی به مذهب و فرهنگ و جغرافیا ندارد.
پروفسور نوابینژاد: دقیقا همین طور است. بسیاری از این مسائل ربطی به فرهنگ ایرانی ندارد. در غرب این نوع زن و شوهرها معمولا قبل از ارتکاب خیانت از هم جدا می شوند و می گویند نمی توانیم باهم زندگی کنیم به هر دلیلی که مربوط به خودشان است. اما در ایران شخصی می خواهد زندگیش را داشته باشد، خانه و آبرو و کارش را داشته باشد اما در عین حال یک رابطه دزدکی هم داشته باشد، این تناقض عجیب است.
ما در کشور به امنیت در شقوق مختلف اهمیت می دهیم اما با بحث امنیت روانی کمی بی تفاوت بر برخورد می کنیم، در حالی که داشتن امنیت روانی یکی از مولفه های اساسی برای فعالیت صحیح در جامعه است.
پروفسور نوابینژاد: شما وقتی امنیت روانی داشته باشید آرامش دارید. در واقع با امنیت روانی میتوانید آرامش داشته باشید البته سایر حوزههای امنیت دارای اهمیت هستند و به ما امنیت روانی می دهند اما اینکه انسان با نقشهایش در یک فضای امن روانی باشد به او آرامش می دهد. امنیت روانی یک بخش پوشش، یک بخش نگاه، یک بخش رفتار، ارزشها و احساس و افکار ماست. تمام وجوه شخصیتی ما می تواند برای ما امنیت روانی بیاورد.
البته از آنجایی که در بخش هایی از جامعه عزت نفس افراد به راحتی مخدوش می شود، این موضوع می تواند احساس حقارت و ناامنی روانی ایجاد کند.
پروفسور نوابینژاد: پایه های عزت نفس را خانواده میریزد. من بسیار بر روی نقش خانواده تاکید دارم. خانواده میتواند فرزندانش را با تقویت مقوله عزت نفس در برابر مسائل اجتماع واکسینه کند. وقتی عزت نفس وجود داشته باشد اساسا فلسفه زندگی افراد تغییر می کند و وقتی نداشته باشد برای هر حرکت کوچکی باید درگیر شد و در نهایت احساس حقارت کند.
متاسفانه ما در بحث خشونت خانگی علیه زنان نیز معضلات فراوانی داریم. ریشه این خشونت ها را چه میدانید؟
پروفسور نوابینژاد: اولین جایی که آثار خشونتهای خانگی را خیلی عمیق می بینید در زن و شوهرهایی است که مشکل دارند و مراجعه می کنند که وقتی تنها با آنها صحبت می کنید متوجه می شوید آنها از چه خانوادههایی آمدند. این افراد از نظر اخلاقی و رفتاری با تبعیضهایی که دیدند آنقدر له و تحقیر شدند دیگر چیزی ندارند و بازتابش را در زندگی زناشوییشان به راحتی می بینیم به همین جهت همیشه به مراجعه کننده می گویم اول از خانوادهات بگو. در خانواده چه جایگاهی داشتی؟ رابطه شما پدر یا مادرت چگونه بوده است؟ رابطه مادر و پدر با یکدیگر چگونه بود؟ تمام این مسائل ریشههایش آنجاست. تمام دنیا هم بر این اعتقاد است هیچ چیز جای خانواده را نمیگیرد. بسیاری از کشورهای غربی به تحکیم جایگاه خانواده روی آورده اند اما ما امروز داریم با عدم رعایت اخلاق وارزش های دینی و تربیتی خود تیشه به ریشه خانوادهها می زنیم که همیشه نقطه افتخار ما در دنیا بوده است.
ویژگیهای خانواده با کارکرد مطلوب چیست؟
پروفسور نوابینژاد: شروع خانواده مطلوب از انتخاب است. دختر و پسر باید شناخت و آگاهی داشته باشند و پیامدهای ازدواج را بدانند و اصول روابط خانوادگی را رعایت کنند. روابط خانوادگی هم یک کلید دارد و آن عزت نفس است. کسانی که عزت نفس بالایی دارند می توانند با دیگران روابط خوبی داشته باشند و الا در یک خانواده سالم که روابط پدر و مادر با هم خوب است خیلی وقتها لازم نیست ما کار خاصی انجام دهیم.
عزت نفس را تعریف می کنید؟
پرفسور نوابینژاد: احساس ارزشمندی یعنی خودم برای خود هویت ارزشمند قائل باشم چون وقتی برای خود هویت ارزشمند قائل باشید حاضر نیستید هر کاری را انجام دهید، هر گونه حرف بزنید و اظهارنظر کنید. چون برای خود ارزش و احترام قائل هستید. عزت نفس، بسیار در شخصیت و زندگی افراد نقش دارد.
و در پایان…..
پروفسور نوابینژاد: خانواده ایرانی در دهههای اخیر، همچون بسیاری از جوامع دیگر در معرض دگرگونیهایی مهم بوده است به نظر میرسد با بالا رفتن سن ازدواج در سالهای اخیر از تمایل جوانان به تشکیل خانواده کاسته شده و ازدواج تا دستیابی به موقعیت اجتماعی و مالی مناسب به تأخیر میافتد، نظام تحصیلی موجود و رواج مدرکگرایی نیز خود از دیگر موانع ازدواج به شمار میآید.
این تغییرات اساسی در واقعیتهای امروزی زندگی خانوادگی و چالشهای فراروی خانواده که یافتههای تحقیقاتی و چند دهه مشاهدات و تجارب بالینی و نیز مشاورههای نویسنده بر آن صحه میگذارد، به شرح زیر است:
تغییر در سلسله مراتب قدرت، گسترش ازدواجهای میان فرهنگی، گسل بین نسلها، بالا رفتن سن ازدواج به ویژه دختران، تمایل جوانان به مجرد زیستی، تماسهای کمتر بین والدین و فرزندان، وجود رقبای اثرگذار و قوی برای خانواده (رسانهها، ماهوارهها، اینترنت) قوانینی که پاسخگوی نیازهای خانواده نیست. افزایش نگرانکننده نرخ طلاق، خشونتهای خانوادگی، کاهش تعهد و پایبندی به قداست زندگی زناشویی و خانوادگی، ماهیت روابط و تعارضهای موجود در خانواده، خشونت و تضییع حقوق افراد و رفتارهای نامناسب به گونهای که به کرامت و عزت اعضای خانواده آسیب میرساند. خانواده در دوران حاضر دستخوش تغییرات وسیعی شده که نه تنها نسبت به قرنهای گذشته بلکه نسبته به دهههای گذشته عمدهترین این تغییرات عبارتند از افزایش سن ازدواج دختران.
براساس سرشماری ۱۳۹۰ در ایران، سن ازدواج دختران بین ۱۵ تا ۳۴ و پسران بین ۲۰ تا ۳۹ سالگی بوده است. در این سالها، جمعیت دختران مجرد ۵/۶ و پسران ۹/۵ میلیون نفر است. در نتیجه جمعیت دختران و پسران مجرد آماده به ازدواج ۴/۱۲ میلیون نفر است. به عبارت دیگر از هر ۷ دختر در گروه سنی ۳۰ تا ۳۴ یک نفر مجرد است. از جمله دیگر تغییرات، تغییر الگوی ازدواج، گرایش زنان به تحصیلات عالی که سبک زندگی آنان را تغییر داده است در کنکور ورودی زنان به دانشگاه در سالهای اخیر حدود ۷۰ درصد بوده است. اشتغال روزافزون زنان از سوی دیگر با دگرگونی در ساختار و کارکردهای خانواده همراه بود و پایگاه زن دچار تغییر شده است، ضمن آنکه بسیاری از کاستیها در عملکرد یک پارچه فرهنگی و اجتماعی زمینه را برای تاخت و تاز آسیبهای ناشی از برخی شبکه های ماهوارهای فراهم کرده است.