سایک نیوز به نقل از ایرنازندگی: وقتی به نهان شخصیت هر فرد نگاه میکنیم، به ردپایی از دوران کودکی و تأثیر رفتار والدین با کودک میرسیم؛ اما رفتار والدین چگونه شخصیت کودک را شکل میدهد؟
«کودکان ما آنگونه میشوند که ما هستیم، نه آنگونه که دلمان میخواهد بشویم» این جمله نشان میدهد که کودکان بهویژه در سنین کودکی که ذهنی تحلیلگر ندارند، هرآنچه که از والدینشان میبینند و میشنوند را در ذهنشان ثبت و ضبط میکنند. از این رو، والدین تأثیرگذارترین الگوی کودکان هستند و خواسته و ناخواسته، از رفتارها و کلام والدین خود تأثیر میپذیرند. حال اگر والدین در رفتار با همسر یا کودکشان رفتار اشتباهی اتخاذ کنند، این رفتار اشتباه چه تأثیری بر شخصیت و آیندهی کودک خواهد داشت؟
دکتر شیرین ولی زاده، متخصص روانشناسی تربیتی در گفتوگو با خبرنگار ایرنازندگی به این سؤال پاسخ میدهد.
شخصیت و آینده کودک تحت تأثیر رفتار والدین قرار دارد.
ولی زاده درباره نحوه شکلگیری شخصیت میگوید: «آینده ما را باورها، تصمیمها و عملکرد ما تحت تأثیر قرار میدهد که این عوامل و مجموعه وسیعی از چنین عواملی به شخصیت فرد بستگی دارد. از طرف دیگر، بنیان شخصیت فرد در خانواده شکل میگیرد.»
او ادامه میدهد: «شخصیت افراد تحت تأثیر عواملی مثل ژنتیک و محیط قرار دارد. ژنتیک ریشه متفاوتی از ارث دارد که به نوع انسان ربط دارد اما ارث ریشه خانوادگی دارد؛ مثلاً کمرویی یک صفت است که به نظر میرسد ارثی باشد. محیط، تجارب کسبشده، یادگیریهای مستقیم یا مشاهدهای همگی نشان میدهد والدین چه ازنظر ژنتیکی و چه بهعنوان اولین محیط اجتماعی بر شکلگیری شخصیت کودک تأثیر دارند.»
این روانشناس تأکید میکند: «ما با بررسی درونگرایی و برونگرایی، گشودگی، هیجان خواهی، خساست، اهمالکاری، بدبینی و بسیاری از صفات شخصیتی، ردپای ژنتیک و محیط را با نسبتهای متفاوتی خواهیم دید.»
جروبحث والدین بر خصایص روانی کودک اثر نامطلوبی میگذارد.
به گفته ولی زاده، کودک با ورود به این دنیا هیچ تصوری از پدر و مادر یا مراقبین یا جایی که به آن پا گذاشته، ندارد. حال اگر کودک خانهای که در آن رشد میکند را جای امن، آرام و صمیمی ببیند، نگاه او به دنیا نیز مثبتتر میشود. اگر کودک والدین خود را در صلح ببیند که به کمک یکدیگر میشتابند، از یکدیگر حمایت میکنند و بهموقع پاسخگوی نیازهای یکدیگر و کودکشان هستند، نگاه او به زندگی و افرادی که قرار است با آنها ارتباط برقرار کنند نیز نگاه زیباتری خواهد بود؛ اما برعکس، کودکی که شاهد بحث و جدال و کشمکش بین والدین خود است، با انواع آسیبهای روانی روبرو خواهد شد؛ ازجمله احساس بدبینی، حل کردن مسائل با پرخاش و زور و قلدری یا برعکس با انفعال و حذف خود، بیاعتمادی، عدم عزتنفس و اعتمادبهنفس و بسیاری از مسائل که ما در اتاقهای مشاوره مشاهده میکنیم.
این رفتارهای والدین به شخصیت کودک آسیب میزند.
ولی زاده برخی رفتارها از جانب والدین را زمینهساز آسیبهای جدی روانی به کودک میداند و میگوید: «وقتی نوزادی به دنیا میآید، اولین آسیبها در معرض اتفاق افتادن هستند. عدم پاسخگویی بهموقع به نیازهای کودک باعث میشود کودک نسبت به مراقبین خود و دنیایی که به آن واردشده بیاعتماد و بدبین شود. بهمرور که کودک بزرگتر میشود، عدم توجه کافی به کودک و ندانستن اینکه کودک در هر سنی به چه چیزهایی نیاز دارد، چه مراقبتهایی را باید انجام دهیم و چه انتظاراتی از کودک باید داشته باشیم، میتواند زمینهساز آسیبهای جدی روانی شود.»
این روانشناس با اشاره به بخش کوچک و کلی از رفتارهای آسیبزا در ارتباط با کودک میگوید: «عدم پاسخگویی به نیازهای بقا، عدم ابراز محبت و عشق به کودک، رفتارهای کلامی و غیرکلامی همراه با پرخاشگری، عدم آموزشهای صحیح و بهموقع برای دستیابی به استقلال و فردیت، بیتوجهی به علائم مشکوک و زنگ خطرهایی که کودک در رفتار و صحبتهایش ابراز میکند، عدم ایجاد رابطه صمیمی با کودک، امن نبودن خانه برای کودک هنگام ارتکاب اشتباه، ایجاد ترس و بیاعتمادی در کودک، داشتن معیارهای سختگیرانه و عدم آگاهی نسبت به تفاوت والدگری مقتدرانه و سختگیرانه ازجمله عواملی هستند که میتوانند آسیبهای زیادی را به رشد و شخصیت کودک وارد کنند.»
شخصیت کودک قبل از تشکیل نطفه شکل میگیرد.
ولی زاده در رابطه با سن شکلگیری شخصیت کودک میگوید: «ازنظر علمی تربیت کودک قبل از تشکیل نطفه آغاز میشود. با دانستن این نکته متوجه خواهیم شد که پدر و مادر قبل از تصمیمگیری برای فرزنداوری باید در مورد اینکه میخواهند چه انسانی را پرورش دهند، تصمیم بگیرند و بر اساس آن تصمیم، خود را آماده پرورش فرزندشان کنند؛ بنابراین، سن شروع شکلگیری شخصیت پیش از بسته شدن نطفه است و تقریباً تا ۱۸ سالگی ادامه دارد اما پایههای شخصیت تا حدود ۲ و در برخی منابع ۳ سالگی بنا میشود.»
ولی زاده سنین ۲ تا ۳ سالگی را سن طلایی شکلگیری شخصیت معرفی میکند و میگوید: «قابلذکر است که تا قبل از ۳۰ سالگی، افراد شخصیت انعطافپذیرتری دارند و کمتر در مورد تغییر مقاومت میکنند. بنابر آنچه گفته شد از ابتدای بسته شدن نطفه تا ۲-۳ سالگی، سن مهم برای تأثیرپذیری کودک است.»
قبل از دعوا کردن کودکتان، علت رفتار اشتباه او را کشف کنید.
گاهی کودک به دلیل رفتارهای اشتباه، والدین خود را مجبور به عصبانیت میکند؛ ولی زاده در پاسخ به این سؤال که آیا در این صورت دعوا و پرخاشگری والدین ممکن است تأثیر نامطلوبی بر کودک داشته باشد یا خیر، میگوید: «قبل از هرگونه پرخاشگری، ابتدا باید علت آن رفتار را کشف کنیم. کودکی که هنگام مشق نوشتنِ خواهرش سروصدا میکند یا وارد اتاق او میشود و لجبازی میکند، از نظر خانواده یک رفتار اشتباه است و باید تنبیه شود اما شاید انرژی زیاد کودک و نیاز به شاد بودن، او را به دنبال یافتن همبازی به اتاق خواهر بزرگش کشانده باشد. پس بهجای پرخاشگری، مادر یا پدر باید برنامهای برای فرزند کوچکتر خود در نظر بگیرند.»
او عنوان میکند: «کودکی که بددهنی میکند به دنبال جلبتوجه است چون در فلان فیلم کسی این کلمه را گفته و همه خانواده خندیدهاند؛ بنابراین، وقتی تعریف درستی از علت رفتار کودک خود داشته باشیم، راهحلهای منطقیتری نسبت به دعوا و پرخاشگری خواهیم یافت.»
کاستیهای فرزندتان را در خلأهای خود جستجو کنید.
به اعتقاد ولی زاده، کودک سالم و باهوش در خانواده سالم رشد میکند. ازاینرو، او به والدین توصیه میکند که قبل از اقدام برای رفع مشکلات کودکشان، خودشان را ارزیابی کنند:«مراجعی داشتم که مادر وسواس داشت و از پسرش که بینظم و کثیف بود، شکایت میکرد و دنبال راهکار برای او بود؛ وقتی وسواس مادر درمان شد، رابطه او با فرزندش و خانواده نیز بهبود یافت. پس اولین قدم این است که خودمان را بهعنوان الگوی کودک بررسی کنیم.»
این روانشناس تربیتی گام دوم برای تربیت کودک سالم و باهوش را شناخت کودک میداند و میگوید: «شناخت به معنای توجه به این مسائل است که کودک در هر سنی به چه نوع توجهی نیاز دارد، به چه میزان و با چه کیفیتی باید توجه و مراقبت را مبذول داشت و در هر دوره سنی کودک باید چه میزان و در چه زمینههایی استقلال داشته باشد. همچنین کودک در هر دوره سنی چه تغییراتی میکند و چه چیزهایی برای او از اهمیت زیادی برخوردار است.»
او تصریح میکند: «برای پرورش کودک باهوش میبایست محیطی فراهم کنیم که کودک بتواند آزمایش و تجربه کند اما این آزمون و تجربه نباید به روان و جسم کودک آسیب بزند و از طرفی نباید از ترس آسیب دیدن، کودک را در محدودیتهایی قرار دهیم که نتواند کشف کند، یاد بگیرد، شکست بخورد و دوباره یاد بگیرد.»
او در پایان تأکید میکند: «کودک یک انسان منحصربهفرد است، پس او را عاشقانه بپذیرید و بدانید که او معدل شما والدین عزیز است؛ بنابراین، کاستیهای او را در خلأهای خود جستجو کنید و آنها را درمان کنید تا کودکتان شاد و سالم زندگی کند.»