سایک نیوز به نقل از نیک آرام: همزمان با آغاز قرن بیستم، فیلسوفان و پزشکان به توصیف پدیدهای پرداختند که آن را «اضطراب وجودی» نامگذاری کردند. این اصطلاح، در واقع به آن احساسِ هراسی اشاره دارد که برخی افراد در زمانِ مواجهه با فناپذیریِ خود یا هنگامِ اندیشیدن به محدودیت زمانِ زیستن بر این کرهی خاکی تجربه میکنند.
افراد غالبا هنگام رویارویی با موقعیتهایی که یادآور شاخصترین سوالات دربارهی معنای زندگی هستند، «اضطراب وجودی» را تجربه میکنند؛ سوالاتی از قبیل: آیا ما بر آنچه که از این پس اتفاق میافتد تسلط داریم؟ پس از مرگ چه چیزی رخ میدهد؟ اساسا چرا ما در این جهان هستیم؟
این پرسشها میتوانند بهخصوص در مواقع بیماری، دوران سالمندی یا همزمان با سایر تغییرات عمدهی زندگی دلهرهآور باشند؛ اما با این وجود، این سوالات برآمده از تجربیاتی فراگیر هستند که بسیاری از افراد در طول حیاتِ خویش و در دورهای از زندگی خود با آنها مواجه میشوند.
«اضطراب وجودی» چیست؟
«اضطراب وجودی» به احساسِ ترسی اشاره دارد که نشاتگرفته از درک این موضوع است: «همهی ما قرار است بمیریم.»
این احساس همانندِ اضطراب بالینی نیست که برآمده از یک تهدید بیرونی یا یک عامل استرسزا (مانند امتحان یا مصاحبهی شغلی) باشد. در واقع، سرچشمهی اضطراب وجودی «درون خودِ فرد» است؛ یک ترس درونیشده که بهواسطهی «مرگ» و مفهوم آن در قبالِ «زندگی» پدید آمده است.
متفکرانِ وجودی (اگزیستانسیال) همانند کییرکگور باور داشتند که این نوع هراسِ وجودی، در اگزیستانس انسان (وجود انسان) اجتنابناپذیر است. این بخشی از چیزی است که ما انسانها را به اندیشیدن و خِردورزی فرا میخواند. متفکرانِ وجودی، از پرسشگری در مورد هر چیز که اطرافمان باشد، استقبال میکنند؛ زیرا بهزعم آنها، انسان از این طریق میتواند معنایی بیرون از خود بیابد. آنها تصمیم گرفتند که این کار را از طریق نگارش کتابها انجام دهند.
افراد غالبا هنگام رویارویی با موقعیتهایی که یادآور شاخصترین سوالات دربارهی معنای زندگی هستند، «اضطراب وجودی» را تجربه میکنند. این نوع اضطراب، پاسخی طبیعی و کارآمد به سوالات مهمِ زندگی است. «اضطراب وجودی» نه یک بیماریِ روانی محسوب میشود و نه نشانهای مبنی بر غیرعادی بودن وضعیتِ روحی شماست؛ اما با این وجود، مقابله با این نوع اضطراب بعضا دشوار و طاقتفرسا خواهد بود.
«اضطراب وجودی» به اَشکال گوناگون خود را نشان میدهد:
ـ ممکن است احساس کنید که هر چیزِ مرتبط با خودتان را دائما زیر سوال میبرید؛ سوالاتی از قبیل اینکه کیستید؟ و هدفتان از زندگی چیست؟
ـ ممکن است بدونِ هیچ دلیل واضحی و با وجود اینکه اطرافیانتان خوشحال و راضی بهنظر میرسند، احساس انزوا یا تنهایی را تجربه کنید. (یا بالعکس)
ـ ممکن است افکاری در مورد مرگ و پوچیِ زندگانی داشته باشید. این افکار میتواند به موازاتِ احساساتی مانند ناامیدی یا سرخوردگی نسبت به مشکلاتِ بهظاهر حلناشدنی که بشرِ امروزی با آن مواجه است- مانند گرم شدن کرهی زمین، گرسنگی جهان و غیره- پدیدار شوند.
چه چیزی منجر به «اضطراب وجودی» میشود؟
«اضطراب وجودی» میتواند بهواسطهی بیماری، سالمندی، تروما یا دیگر تغییرات عمدهی زندگی ایجاد شود. در اینجا، به برخی از تجربیاتی که ممکن است باعث اضطراب وجودی شوند، اشاره شده است:
- بیماری
- دوران پیری
- تروما (وقایعی مانند جنگ یا سوءاستفادهی جنسی)
- میانسالی
- یائسگی
- ملاحظات سلامت
- مرگ یکی از عزیزان/ فقدان
- تهدیدات مرتبط با رویدادهای زندگی
- هر عاملی که باعث شود معنای زندگی را زیر سوال ببرید
آیا «اضطراب وجودی» یک بیماری روانی محسوب میشود؟
پرداختن به مقولهی «اضطراب وجودی» میتواند امری چالشبرانگیز باشد؛ زیرا این نوع اضطراب، مفهومی بسیار عمیق و انتزاعی به حساب میآید. اما باید در نظر داشت که «اضطراب وجودی» یک «بیماری روانی» نیست. اگر احساس میکنید که در مورد معنا یا هدفِ زندگی خود دچار اضطراب شدهاید، باید بدانید که این، یک وضعیت طبیعی است. در برخی مواقع ممکن است که این احساسات همزمان با تحولات اساسی در زندگی- مانند فارغالتحصیلی از دبیرستان یا ترک کردن طولانیمدت خانه برای تحصیل در دانشگاه- ایجاد شوند؛ اما با این وجود، ممکن است حتی زمانی که هیچ چیز خاصی دچار تغییر نشده است، باز هم چنین احساسی داشته باشید.
برخی از افراد به جای «اضطراب وجودی» از واژهی «هراس» استفاده میکنند که بیشک توصیف دقیقی از احساسِ برآمده از این نوع اضطراب است: گویی چیزی در جهان (یا حتی فقط در مورد ما) اشتباه است و هیچ گریزی از آن نداریم؛ جز آن که بایستیم و با هر آنچه که از پسِ آن اشتباه بیرون میآید، روبرو شویم.
اما ممکن است چیزی که از پسِ آن پدیدار میشود بر هراسِ ما بیفزاید! اصلا بیاییم اینگونه به موضوع بنگریم: اگر همهی ما درون یک دستگاه شبیهساز گرفتار شده باشیم، چه؟ یا حتی اگر دوستان ما نوعی ربات باشند، چه؟ اینها سوالاتی نیستند که به قصد دیوانه ساختنِ دیگری، آنها را مطرح کنیم؛ بلکه تنها انعکاسدهندهی دغدغههای حقیقی در رابطه با «پوچی» در یک جهانِ نامتناهی و سرشار از واقعیتهای بیشمار هستند؛ جهانی که در آن، هر چیزی ممکن است در هر لحظه و بیدلیل یا با دلیل، رخ دهد.
چگونه میتوانید با «اضطراب وجودی» مقابله کنید؟
۱- بیش از حد به رسانهها وابسته نشوید.
دویست سال پیش، ما از ارتباطات جهانیِ لحظهای بیبهره بودیم. انسانها تنها باید نگران بلایایی بودند که در حولوحوش آنها رخ میداد. اما در حال حاضر، ما به واسطهی وجود تلفن و اینترنت از تکتک رویدادهای ناگواری که به طور توامان در هر گوشه از جهان رخ میدهند، باخبر هستیم. البته که اطلاع داشتن، چیز بدی نیست، اما نکتهی اساسی این است که ما چندان مطمئن نیستم که مغز ما تا چه میزان برای مقابله با هجوم مداوم اخبارِ بد، آمادگی خواهد داشت.
همواره به میزانِ استفادهی خود از رسانهها توجه کنید. به جای آنکه آخرین اطلاعات خبری را دائما از طریق اپلیکیشنهای تلفن همراه خود چک کنید، آن برنامهها را غیرفعال کنید و تنها یک مرتبه در روز به چک کردن اخبار بپردازید. سعی کنید از آن رسانهای استفاده کنید که کمترین میزانِ اضطراب را برمیانگیزد. رهاییِ موقت از رسانههای اجتماعی را در نظر بگیرید یا اگر قصد فعالیت در رسانههای اجتماعی را دارید، سعی کنید برای ساعات حضور خود در این نوع رسانهها محدودیتهای زمانی تعیین کنید. توجه داشته باشید که شما میتوانید بدون خواندن و اشتراکگذاری تکتکِ اخبار و اطلاعات جدید، همچنان موثر و آگاه باشید.
۲- نیروی مضطرب خود را آزاد کنید.
بدن شما، هنگامی که در حالت ترس و اضطراب قرار دارد، تمایل چندانی به یکجانشینی ندارد و به دنبال آن است تا از کورتیزول و آدرنالینِ موجود در جریان خون شما در راستای دویدن و سعیوتلاش کردن استفاده کند. بنابراین، شما میتوانید از طریق ورزش کردن، پیادهروی یا حتی تمیز کردن خانه بخش عمدهای از نیروی مضطرب خود را آزاد کنید. اما اگر در چنین مواقعی بیشتر تمایل دارید که در لاک خودتان فرو بروید یا مدتی با دیگران قطع ارتباط کنید، پس سعی کنید روی ایجاد احساس امنیت و راحتی فیزیکیِ خود متمرکز شوید.
۳ـ «تاریخ» بخوانید تا آسوده بمانید!
اگر دانشجو یا پژوهشگرِ تاریخ هستید، حتما میدانید که «فاجعه» چیزِ جدیدی نیست. در هر مقطع تاریخی، از گذشته تا امروز، انسانها همواره نگران این موضوع بودهاند که حالِ جهان خوب نیست و اوضاع رو به وخامت است! نگاه کنید به طاعون، بلایای طبیعی، جنگ، تحولات سیاسی و… هر گوشهای از تاریخ را که بنگرید، این لعنتیها آنجا خانه کردهاند!
تنها خدا میداند که گاهی اوقات یادآوری این نکته که «آنچه را که در حال تجربهی آن هستید، لزوما چیز جدیدی نیست» تا چه میزان میتواند کمککننده باشد. هیچ دقت کردهاید که انسانها هزاران سال است که با وجود قلعوقمع و بازسازیِ جهان، همچنان جان سالم به در بردهاند؟ بیشک، آنها نیز مثل هر کدام از ما آشفته و وحشتزده بودهاند. اما در پایان چه اتفاقی افتاد؟ همهی آنها راهکاری عملی برای رهایی پیدا کردند. اگر آنها مهارتهایی داشتند که جانِ خویش را از چنگال بلایا بیرون بکِشند، پس شما نیز بیتردید صاحب مهارتهایی هستید تا بتوانید بر مشکلات امروز غلبه کنید.
۴- در جستوجوی نقاط روشن بشریت باشید.
همواره دفترچهای داشته باشید تا بتوانید بهمحض دلسرد شدن، مطالب آن را مطالعه کنید؛ مطالبی شامل نامهها، داستانها یا آثار هنری دلگرمکننده تا از طریق آنها بتوانید به خود یادآوری کنید که زندگی و کار شما سرشار از نقاط روشن است، حتی اگر بعضا در تشخیص این نقاط روشن، مشکل داشته باشید. شما میتوانید این مطالب را در رایانه یا تلفن همراه خود جمعآوری و پیامکهای محبتآمیز از عزیزان یا داستانهای سودمند، امیدبخش و تابآورانه را از دلِ اخبار روزمره خارج کنید. لحظاتی را ثبت کنید که در آن شاهد قدرتِ «مهربانی» بودهاید. مطالبِ مذکور را ذخیره کنید تا درست زمانی که احساس میکنید به امید فراوانی نیاز دارید، آنها را بخوانید.
۵- تلاش برای برقراری مکالمات کارساز
همصحبتی با دوستان، اعضای خانواده یا حتی افراد غریبه در مورد احساسات خود میتواند راهکاری مفید برای مقابله با «اضطراب وجودی» باشد. اگرچه ممکن است این احساس را داشته باشید که صحبت کردن در مورد «اضطراب وجودی» وضعیت را از چیزی که هست بدتر میکند، اما واقعیت ماجرا این است که این تصور همواره درست نیست. باید توجه داشت که ما از طریق صحبت کردن در مورد افکار و احساسات خود، بعضا میتوانیم به برطرف کردنِ آنها کمک کنیم. چیزی که اهمیت دارد آن است که همواره به خاطر داشته باشید که هر فردی میتواند به هر آن چیزی که شما میگویید، گوش فرا دهد، حتی اگر ظاهرا همدلترین آدمِ جهان نباشد.
لازم نیست که از دردِدل کردن با دیگران واهمه داشته باشید! همصحبتی با دیگران به این معنا نیست که آنها به هر طریقی شما را مورد قضاوت یا انتقاد قرار خواهند داد. در واقع، اغلب شنوندگان بیش از آنکه در پی قضاوت کردن باشند، به دنبال درک درست از صحبتهای شما هستند. آنها ممکن است خودشان از تجربیاتی مشابه برخوردار باشند و متعاقبا صاحب ایدههایی باشند که از طریق آنها میتوان بر شرایط فائق آمد.
۶- صحبت با یک درمانگر
بسیاری از مردم، بهخصوص افرادی که اضطرابهای وجودی را تجربه میکنند- باور دارند که صحبت با یک درمانگر به آنها کمک میکند. گفتگو با یک درمانگر میتواند به شما کمک کند تا سرچشمهی اضطراب خود و راههای مقابله با آن را شناسایی کنید. یک درمانگر ممکن است معتقد باشد که اضطرابهای وجودی شما ممکن است از برخی جهات مفید باشد. برای مثال، اگر فردی بهواسطهی یک رویداد جدید- مانند از دست دادن یکی از عزیزان- ترس فزایندهای از مرگ پیدا کرده است؛ این اضطراب میتواند او را به انجام کاری معنادار در زندگی ترغیب کند.
در چنین مواردی، «اضطراب وجودی» نهتنها مخرب نخواهد بود، بلکه میتواند یک اضطرابِ مفید نیز محسوب شود. با این وجود، اگر فردی دلیل مشخصی برای احساس اضطراب در مورد مرگ نداشته باشد، ممکن است این اضطراب باعث ناراحتیِ غیرضروری او شود و عملکرد طبیعی او را با اختلال مواجه سازد.
اگر در حال تجربه کردن «اضطراب وجودی» هستید، ممکن است صحبت با یک درمانگر یا گفتگو با یک شخص مورد اعتماد در مورد هر آنچه در زندگی بر شما میگذرد، بسیار کمککننده باشد. از طرفی دیگر میتوانید گزارشنویسی، مدیتیشن، پیادهروی یا انجام هر کاری را که به شما کمک میکند آرامتر شوید، امتحان کنید. اگر این احساسات خودبهخود از بین نرفت، بهتر است در پی درمان به کمکِ یک متخصص سلامت روان باشید که از توانایی بررسی مستقیمِ آن احساسات برخوردار باشد.