رشد پس از سانحه
سایک نیوزبه نقل از آرام: غریزهی انسان این است که از رنج، اجتناب و زندگی را تا حد امکان برای خود راحت و آسان کند. اما بهطور متناقض، تحقیقات زیادی نشان میدهد که رنج و تروما میتوانند اثرات بلندمدت و مثبتی داشته باشند. بهعنوان مثال، افرادی که آسیبهای شدید را پشت سر میگذارند، عمیقتر و قویتر از قبل میشوند؛ این پیشامد ممکن است به یک دگرگونی ناگهانی و اساسی منجر شوند که در نهایت زندگی را معنادارتر و کاملتر میکند.
در واقع، تحقیقات نشان میدهد که بین 50 تا 75 درصد افراد پس از حوادث آسیبزا مانند سوگ، بیماری جدی، تصادف یا طلاق، پیشرفت شخصی قابلتوجهی را تجربه میکنند. با گذشت زمان، آنها ممکن است احساس جدیدی از قدرت درونی، اعتمادبهنفس و قدردانی از زندگی و سایر افراد، کسب کنند و با دیدگاهی گستردهتر روابط صمیمانه و معتبرتری ایجاد کنند؛ با درک روشنی از اینکه چه چیزی در زندگی مهم است و چه چیزی نیست. در روانشناسی، به این نوع رشد، رشد پس از سانحه گفته میشود.
استیو تیلور در طول پانزده سالِ گذشته بهعنوان یک روانشناس، به تحقیق در مورد شکل ویژهای از رشد پس از سانحه پرداخته و آن را «تحول از طریق آشفتگی» نام نهاده است. این نوع تحول بعضاً برای سربازان حاضر در میدان جنگ، زندانیان گرسنهی اردوگاهها یا افرادی که از اعتیاد شدید، افسردگی و سوگواری و بیماری رنج میبرند، رخ میدهد.
استیو تیلور در کتاب بیداریهای خارقالعاده به برخی از موارد فوق اشاره کرده است که چگونه میتوان از آنها در مسیر رشد و دگرگونی خود بهره برد.
بهعنوان مثال، داستان آدریان به یکی از زندانیان اردوگاههای آفریقا پرداخته است. آدریان بیستوسه ساعت از روز را در یک سلول کوچک محبوس بود، بیآنکه حتی بداند چه زمانی آزاد خواهد شد. همزمان با ساعتهای بیشمار حبس، او به زندگی خود اندیشید و گذشتهی خویش و هرآنچه به او احساس شکست یا ناامیدی میداد، به دست فراموشی سپرد.
آدریان در سلول خود مجسمهی کوچکی از بودا به همراه داشت که یادآور سفرهایش به دورِ آسیا بود. او در نوعی مراقبه، ساعتهای متمادی توجه خود را بر مجسمه معطوف میکرد. در هفتههای آینده، او بهتدریج احساس آرامش کرد، تا اینکه متوجه یک تغییر ناگهانی شد:
یک تحول آنی بود که به نوعی دگرگونی شباهت داشت؛ یک احساس کامل رهایی و پذیرش نسبت به اتفاقات پیشِ رو. در طول سه روز رها بودم. رها از هرآنچه رنگ سرزنش، اضطراب و خشم داشت. لطفی که به من عطا شده بود. آرامشی که در وجودم تهنشین شد.
ایو زنی بود که تجربهای مشابه آدریان داشت. بیستونه سال اعتیاد به الکل او را به چنان احساس شکست جسمی و روحی گرفتار ساخته بود که در نهایت اقدام به خودکشی کرد. با وجود اینکه او زنده ماند، اما مواجهه با مرگ تغییراتی را رقم زد که میل او به نوشیدن را از بین برد.
ایو احساس دگرگون خود را اینگونه به زبان میآورد: «خودم را در آینه نگاه میکردم و نمیدانستم چه کسی هستم.» با وجود سرگردانی ناشی از این دگرگونی، ایو احساس رهایی، هوشیاری و آگاهی داشت. احساس شکرگزاری و اتصال به نیروی لایتناهی داشت و همین احساس او را از نوشیدن مجدد الکل باز داشت؛ تا جایی که پس از ده سال او همچنان الکل نمینوشد.
درهم شکستن هویت در اختلال پس از سانحه
توجه به این نکته مهم است که تحول از طریق آشفتگی و رشد پس از سانحه یک موضوع مذهبی نیست و اساساً، تجربهای روانشناختی است که با در هم شکستن هویت مرتبط است. به نظر استیو تیلور، این ناشی از انحلال دلبستگیهای روانشناختی است. دلبستگیهایی که حس عادی هویت ما را به همراه دارد و از جنس امیدها، رویاها و جاهطلبیها، موقعیتها، نقشهای اجتماعی، باورها و داراییها است. بنابراین وقتی آنها از بین میروند، هویت ما نیز از بین میرود و این معمولاً تجربهای دردناک است، اما در برخی افراد این مجوزی است که به هویتی جدید دست یابند.
تحقیقات استیو تیلور نشان میدهد که چنین تغییرات ریشهای و عملکردی، معمولاً بهصورت نامحدود پایدار میمانند. این یکی از دلایلی است که او معتقد است نمیتوان پدیده رشد پس از سانحه را بهعنوان خودفریبی یا گسستگی (یک فرآیند روانی شامل گسیختن افکار، احساسات، خاطرات یا احساس هویت) توضیح داد.
همچنین تحول از طریق آشفتگی، پتانسیل عظیم و انعطافپذیری درونی انسانها را نشان میدهد که معمولاً تا زمان عدم مواجهه با چالشها و بحرانها، از آن غافل هستیم. بنابراین، اساساً همزمان با شکستهای ما، آشفتگی و آسیبها میتواند منجر به بیداری شود.