بحران سوگ و اهمیت رسیدن به مرحله پذیرش

بحران سوگ و اهمیت رسیدن به مرحله پذیرش

 

 عضو هیأت علمی گروه روانشناسی دانشگاه فردوسی گفت: اگر فرد سوگ‌دیده به مرحله پذیرش برسد، بعد از این تجربه به مراتب قدر زندگی را بیشتر از قبل خواهد دانست.

زهره سپهری شاملو ، اظهار کرد: متخصصان زیادی در خصوص سوگ صحبت کرده‌اند، اما معتبرترین و بیشترین اسنادی که در مباحث سوگ وجود دارد پژوهش‌های دکتر الیزابت کوبلرراس است. او در این پژوهش مطالعات زیادی بر روی چندین بیمار انجام داد که می‌دانستند، قرار است بمیرند.  او نتایج به دست آمده را اقتباس کرد و متوجه شد که همه این افراد از مراحل متفاوتی عبور می‌کنند، برخی به مرحله آخر می‌رسند و برخی دیگر نخواهند رسید.

وی افزود: مراحل متفاوتی از بحران سوگ برای بازماندگان وجود دارد که آن‌ها را تجربه می‌کنند. این مراحل از نظر دکتر الیزابت کوبلرراس شامل مرحله انکار،خشم یا ترس، چانه‌زنی، افسردگی و پذیرش است. از نظر متخصصان همه افراد دچار سوگ تمام این مراحل را رد نمی‌کنند تا به مرحله پذیرش برسند. افراد براساس ویژگی‌های شخصیتی و تجربه‌های زندگی خود ممکن است دریکی از این مراحل بمانند یا تا حدودی مراحل را پشت سر بگذارند، اما دوباره به عقب برگردند.

عضو هیأت علمی گروه روانشناسی دانشگاه فردوسی با بیان اینکه «محققان به این نتیجه رسیده‌اند که بازماندگانی که به مرحله پذیرش می‌رسند به افراد سالم‌تر و پذیراتر در زندگی تبدیل خواهند شد»، گفت: افرادی که این مراحل را پشت‌ سر نمی‌گذارند و در یکی از مراحل متوقف می‌شوند مانند کسی است که لنزی بر روی چشم می‌گذارد که واقعیت‌ها و تجربه‌هایی را که تجربه می‌کند دقیقا به رنگ مرحله‌ای می‌ماند که در آن قرار دارد؛ یعنی  وقتی در مرحله افسردگی بماند دیگر هیچ چیز جذابی در دنیای پیرامون خود نمی‌تواند تجربه کند و همه‌چیز را بر خود حرام می‌کند و به نظر او لزومی برای ادامه دادن وجود ندارد؛ بنابراین مهم است که افراد این مراحل را طی کنند.

سپهری شاملو در خصوص ویژگی مراحل گفته شده، عنوان کرد: در مرحله انکار  که به نوعی همان مرحله بی‌حسی است، فرد نمی‌تواند بپذیرد و باور کند که چنین اتفاقی برای او افتاده است. به خصوص زمانی ‌که فرد در مراسم سوگواری شرکت نکرده و تکلیف‌های انجام دادنی در این مراسمات را انجام نداده است. فرد برای مدتی دچار نوعی بی‌حسی، کرختی و انکار می‌شود.حتی ممکن است افرادی که نسبت دوری با فرد متوفی دارند با دیدن فرد سوگ دیده بگویند چرا او این‌قدر بیخیال و راحت است و گریه نمی‌کند، درحالی که در واقع این فرد دچار شوک و انکار است.

وی ادامه داد: مرحله دوم خشم یا ترس است.در این مرحله فرد مدام می‌گوید این حق من نبود، چرا برای من اتفاق افتاد و چرا من را تنها گذاشت. در مورد ترس نیز به همین‌گونه است، من چگونه می‌توانم بدون او ادامه دهم یا آیا امکان دارد از پس زندگی خود بر بیایم. هر دوی این هیجانات ترس و خشم در ساقه مغز ما تولید می‌شود و نوآدرنالین ترشحی را انجام می‌دهد که در موقعیت‌هایی که به بقای ما آسیب  وارد می‌شود، افراد این دو هیجان را برای مراقبت از خود تجربه می‌کنند. در واقع با این هیجانات قرار است مغز از ما محافظت کند،  اما این قسمت از مغز را از مغز خزندگان به ارث برده‌ایم وبه ‌گونه‌ای از ما محافظت می‌کند که فقط به بقا توجه دارد و حل مسأله یا دیدن مسأله را نمی‌تواند پردازش کند.

سپهری شاملو تصریح کرد: وقتی فرد سوگوار خشم و ترس را به صورت جدی تجربه می‌کند وارد مرحله بی‌حسی وبی‌حالی می‌شود و در این مواقع هیچ‌کس نباید در مورد این مسأله و فرد فوت شده صحبت کند. فرد سوگ‌دیده مدام به دنبال پیدا کردن مقصراست. در این مواقع  فرد سعی می‌کند با این مسأله بجنگد، از آن فرار کند یا در برابر آن خشک‌زده می‌شود؛ یعنی هیچ فعالیتی نمی‌تواند در قبال آن انجام دهد.

وی ادامه داد: افرادی که پرخاشگری بیشتر دارند قطعا در این مرحله رفتارهای تکانشی بیشتری از خود نشان می‌دهند. باید سعی کنیم به فرد بازمانده طوری کمک شود تا خشم خود را درون‌ریزی نکند، زیرا باعث می‌شود تا فرد مراحل مختلف سوگ را به خوبی پشت سر نگذارد و از آن خارج نشود.

عضو هیأت علمی گروه روانشناسی دانشگاه فردوسی در خصوص مرحله سوم  که چانه‌زدن است، تصریح کرد: وقتی مرگ اتفاق می‌افتد فرد شروع به چانه‌زدن می‌کند، مدام می‌گوید که این اتفاق تحقق پیدا نکرده و قرار است همه‌چیز دوباره به شکل اول قبل از مرگ عزیزمان بشود. وقتی خیلی شتاب‌زده‌ایم و ماجرای پیچیده‌ و پرفشاری در زندگی تجربه می‌کنیم، قصد داریم آن را به ساده‌ترین یا کم‌فشارترین شکل ممکن حل‌وفصل کنیم. چانه‌زنی در این شرایط بهترین فرآیند خواهد بود؛ به عنوان‌مثال فرد سوگ‌دیده می‌گوید او این رفتار، کار یا اینجا را دوست نداشت. فرد به دنبال این است که با این صحبت‌ها او را فراموش نکند وحضور او ‌را احساس کند، زیرا دلش نمی‌آید که فکر کند همه‌چیز تمام شده است.

وی تاکید کرد: مرحله چهارم  افسردگی است. در این مرحله فرد جای خالی متوفی را کاملا می‌بیند و احساس می‌کند. در اینجا نظام ارزشی و باوری ، به فرد گوشزد می‌کند که او دیگر نیست. در این موقع است فرد با وجود این  نظام ارزشی مدام می‌گوید این چه زندگی است و فایده زنده بودن من چیست. او همه خوشی‌ها را برای خود حرام می‌کند. فروید در این زمینه می‌گوید دنیای سوگ پوچ و خالی به نظر می‌رسد، اما در دنیای افسردگی فرد احساس پوچی می‌کند. افسردگی که فرد در این مرحله تجربه می‌کند از نوع سوگ است و با افسردگی‌های دیگر متفاوت است.

وی در زمینه مرحله پذیرش اظهار کرد: در این مرحله فرد می‌پذیرد که عزیزش نیست و باید دوباره همه چیز را بدون او شروع کند و زندگی را بدون او ادامه دهد. در دنیای روانشناسی اگر فردی به این مرحله برسد، بعد از این تجربه به مراتب قدر زندگی را بیشتر از قبل خواهد دانست. او توانمندتر خواهد شد و با زندگی به صورت واقع‌بینانه‌ ارتباط برقرار می‌کند، مشتاق و کنجکاو به زندگی ادامه می‌دهد. در این شرایط او نه تنها برای خود بلکه برای اطرفیان زندگی را با معنای بیشتری رقم می‌زند.


telegram2 files