دکتر محمد علی بشارت، استاد روان شناسی دانشگاه تهران، برترین پژوهشگر حوزه علوم انسانی در کشور و داوطلب انتخابات شورای مرکزی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره، در مصاحبه ای اختصاصی با خبرنگار سایک نیوز در مورد انگیزه و هدف اصلی ورود به صحنه انتخابات سازمان نظام و اینکه چرا آمده است، اعلام می کند:
من در صحبت هایم به این نکته اشاره کردم، ولی ممنونم که سوال کردید تا بهتر توضیح بدهم. تصور می کنم در این انگیزه و هدف یک تفاوت با سایر همکاران و نامزدهای انتخاباتی دارم. راستش من نیامده ام، آمدن و رفتن نیازی به من نداشت، دیگران بهتر از من آمدند و رفتند. من خیلی اهل آمد و رفت نیستم. من نیامده ام، من قیام کرده ام ، به پا خاسته ام تا به لطف خدا و حمایت قاطبه روانشناسان در معماری تجدید حیات نوین روانشناسی ایران به نقش و وظیفه علمی و تاریخی خودم عمل کنم. قیام کرده ام تا با تمام وجودم از این تهدید و هجمه بزرگی که علیه روانشناسی و مشاوره شده است، فرصتی تاریخی و طلایی برای رنسانس این رشته فراهم سازم. دوستان و همکاران من هر کدام توانمندی های ارزشمندی جهت تثبیت و استقرار سازمان نظام دارند و بدون من هم این سازمان را به جایگاه اصلی خودش ارتقاء خواهند داد، اما سازمان در این برهه تاریخی رسالتی بس بزرگتر بر عهده دارد و آن قیام شجاعانه علمی برای تجدید حیات روانشناسی و مشاوره ایران است. من برای تحقق این آرمان به پا خواسته ام.
تجدید حیات روانشناسی با آمدن و رفتن و با مذاکره و گفتگو و با نامه نگاری محقق نمی شود. همه این اقدامات ارزشمند هستند و باید با تمام ظرفیت پی گیری شود، اما تحقق آرمان بزرگ روانشناسی ایران زمین نیازمند قیام است؛ قیامی که باید از جبهه و پایگاه این سازمان شروع شود؛ قیامی که دستاوردش بازسازی شأن و جایگاه روانشناسی و شوکت و اقتدار علمی این “سرور علوم انسانی” باشد؛ قیامی که نتیجه اش بیداری آحاد ملت شریف ایران از مردم کوچه و خیابان تا مسولان تراز اول مملکتی نسبت به اهمیت و جایگاه رفیع این رشته در زندگی روزمره انسان ها و تاثیر انکارناپذیر آن در سلامت مادی و معنوی انسان ها باشد؛ قیامی که پیامدش درخشش جایگاه آکادمیک روانشناسی و مشاوره باشد تا از آن پس هر کس و ناکسی به خود اجازه ندهد که بخواهد برای آن تعیین تکلیف کند؛ و قیامی که آثارش در دین و دنیای ملت، در ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران، در فرهنگ و هنر ایرانیان و در خواب و بیداریشان متبلور شود.
باید قلمرو مرزهای این علم را از نو به گونه ای بسازیم تا برای همیشه از گزند این و آن مصون بماند؛ تا هیچ نااهلی حتی خیال تجاوز به آن را در سر نپروراند؛ تا همگان در برابر عظمتش سر تعظیم فرود آورند! تجدید حیات و تثبیت جایگاه واقعی روانشناسی شجره طیبه ای خواهد بود که ثمرات آن به حوزه های آکادمیک و دانشگاهی این علم و حوزه های وزارتی و سازمانی مرتبط محدود نمی شود. اگر در این مملکت روانشناسی در جایگاه رفیع واقعی خود قرار می داشت و مسولان آن را به درستی می فهمیدند؛ نه تنها هویتش وجه المصالحه بده بستان های سیاسی و صنفی اغیار قرار نمی گرفت، که برای آقایان و بسیاری از ارکان فشل و بی خاصیت و بل مضر این نظام در حکم شفا و نجات بود!
من این جا ناچارم یکی از مصیبت های بزرگ جامعه را بازگو کنم؛ مصیبتی که کاربرد صحیح اصول روانشناسی و مشاوره می توانست از آن جلوگیری کند. به نظام آموزش و پرورش این مملکت نگاه کنید. همان نظامی که بعد از خانواده باید کیفیت آموزش و سلامت تربیت فرزندان و نونهالانمان؛ همان هایی که چند سال بعد باید وارد سیستم آموزشی دانشگاهی شوند، را بر عهده داشته باشد؛ چه بلایی بر سر این استعدادهای انسانی می آورد! نظامی که باید با سطوح بالاتر آموزشی و تربیتی یعنی دانشگاه ها یکپارچه باشد (حتی از نظر سازمانی؛ چون معتقدم جداسازی تشکیلات سازمانی این دو وزارت هم صحیح نیست و می تواند عامل بخشی از این آسیب ها تلقی شود)، درون خودش هم تکه تکه شده؛ زیر سم های صاحبان قدرت و ثروت و فاقدان عقل و حکمت و درایت لگدکوب شده؛ و دود استرس های جانکاه این همه بی خردی و بی تدبیری نه تنها چشمان سلامت فرزندانمان را کور کرده که سلامت و آرامش را از والدینمان سلب نموده است (و البته جیب حرامیان را بس پر کرده است!).
این همه مصیبت را چه کسی می تواند با تک تک سلول هایش درک و تجربه کند جز روانشناس عالم و دردمند و درد شناس و درمانگر؟ شرح این مصیبت هر چه بگویم پایان ندارد، و این همه را انشاءالله با تجدید حیات روانشناسی و مشاوره در ایران می توانیم چاره کنیم. این مثال را زدم تا ببینید که سازمان نظام چه خدمات ارزنده ای می تواند به جامعه ارایه کند و شخصی که وارد این میدان می شود باید سودای این هدف های متعالی را در سر و در خواب و بیداریش بپروراند. چه کسانی می توانند بار سنگین این رسالت را بر دوش کشند؟