خودکشی و آمار مربوط به آن روز به روز افزایش پیدا می کند. عباس فرجی عضو شورای نویسندگان صدای معلم درباره برخی انتقادات بیجا از مشاوران مدارس در رابطه با خودکشی تعدادی از نوجوانان در مدرسه در صدای معلم نقدی کرده است که ما فقط بخش مربوط به مشاوره آن را بازنشر می کنیم:
آنچه از این دختر نوجوان قبل از مرگ به جا مانده دست نوشته ای است که در آن علت مرگ را “مسائل فلسفی و ناامیدی از زندگی ” عنوان کرده. ناامیدی از زندگی برای دختری در این سن که از زندگی بهره چندانی نبرده و فلسفه ای که هنوز پایه های آن شکل نگرفته چگونه توانسته این گونه او را به کام مرگ بکشد ؟
اگر به آمار خودکشی های سال تحصیلی که در آن به سر می بریم نگاهی بیاندازید متوجه می شویم نرخ رشد خودکشی خیلی سریع بالا آمده و اگر به همین منوال ادامه پیدا کند با یک بحران تمام عیار روبه رو خواهیم بود.
موضوع خودکشی امر تازه ای در آموزش و پرورش نبوده و نیست اما در این سطح و به این شکل نشان از آن دارد که یک دانش آموز تا کجا پیش رفته که با دوستان خود عکس یادگاری می اندازد و از قبل برای خود یادداشت می نویسد و طناب دار را آماده می کند و بعد …. تمام .
اینها همه از آن حکایت دارد که این دانش آموز چقدر در تصمیم خود جدی بوده و ای بسا سابقه اقدام به خودکشی را پیش تر هم تجربه کرده اما تا این اندازه موفقیت آمیز نبوده ؛ به واقع مهم ترین سئوال را باید از که پرسید و چه کسی باید پاسخگوی این سئوال باشد ؟
به نظر اولین سئوالی که در ذهن هر مخاطب آگاهی ورود پیدا می کند این است که چرا این دانش آموز خود را کشت؟ اما جواب ها خیلی بیشتر از آن چیزی است که بشود در چند سطر آورد .
در یک گفت و گو مدیرکل دفتر وزارتی بیان داشته که ضعف مشاور دبیرستان می تواند یکی از عوامل مهم بوده باشد اما آیا این موضوع تا چه اندازه می تواند صحت داشته باشد ؟
من فکر می کنم ساده انگارانه ترین توجیه و توضیح به این سئوال همین موردی باشد که مدیر کل دفتر وزارتی عنوان کردند یعنی “ضعف از مشاوره بوده” باشد.
در بهترین حالت اگر مشاوری بتواند بالاترین راندمان خود را داشته باشد با توجه به زمانی که در یک دبیرستان حضور دارد باز نمی تواند از پس فراوانی مشکلات یک دبیرستان بر بیاید .
بگذارید کمی روشن تر صحبت کنم :
بر اساس تعریف مشاوره در دبیرستان ، به ازای هر ۱۵ نفر دانش آموز یک ساعت مشاوره به دبیرستان تعلق می گیرد . یعنی اگر یک مشاور ۲۴ ساعت در یک دبیرستان حضور داشته باشد آن دبیرستان باید جمعیت دانش آموزیی معادل ۳۶۰ نفر داشته باشد. اما از ۲۴ ساعت حضور مشاور در دبیرستان باید ۱۰ ساعت بابت تدریس در کلاس درس کسر گردد یعنی یک مشاور باید ۱۰ ساعت در طی یک هفته مشغول به تدریس باشد به تعبیری برای آن ۳۶۰ نفر دانش آموز فقط ۱۴ ساعت مشاوره تعلق خواهد گرفت .
این کف داستان است ؛ حال به این میزان کارهای جانبی که به مشاوره سپرده می شود نیز اضافه شود ؛ بخش زیادی از نیروی مشاوره صرف تکمیل پرونده های مشاوره ای و تحصیلی می شود که عمدتا یا موازی کاری هستند و یا به راحتی می تواند با تولید نرم افزار های مناسب این کارها را از دوش مشاوران برداشت که بتوانند به امر مشاوره تخصصی خود مشغول شوند .
با احتساب به موارد بالا باید بگویم اگر ساعت کار بر روی پرونده ها مشاوره ای را میانگین ۷ ساعت در هفته در نظر بگیریم عملا برای مشاور فقط ۷ ساعت باقی خواهد ماند که بتواند با ۳۶۰ نفر دانش آموز مشاوره داشته باشد .طبیعی است با این میزان ساعت ؛ کاری نمی توان از پیش برد مگر اینکه از مشاوران انتظار معجزه داشته باشیم !
نکته مهم تر این است که با توجه به اینکه در سیستم آموزشی جدید مشاوران از متوسطه دوم به متوسطه اول انتقال داده شده اند با این حساب در متوسطه دوم هیچ مشاوری مشغول به کار نیست و از قرار معلوم این دختر نوجوان سال سوم دبیرستان بوده که احتمالا در دبیرستان مشاور نداشته است .
استدلال آموزش و پرورش برای انتقال مشاوران به متوسطه اول با علم به اینکه در متوسطه دوم فراوانی مشکلات زیادی وجود دارد و دانش آموزان اوج دوران بلوغ را پشت سر می گذارند این بوده که بتوانند موضوع هدایت تحصیلی را به خوبی اجرا کنند . اما اگر فرض بگیریم سخن مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران درست باشد در حال حاضر ۱۳۰۰ نیروی مشاور در متوسطه اول کمبود وجود دارد یعنی همان هدایت تحصیلی نیز در حال حاضر به گونه در هوا باقی مانده است و هم اکنون پایان سال تحصیلی فرا رسیده .
با احتساب به این موارد اگر بخواهیم مشاوران را مقصر بدانیم این تقصیر در حد بسیار ضعیفی خواهد بود از این روی می گویم حرف مدیرکل دفتر وزارتی صرف یک توجیه ساده انگارانه است .
من بهتر این می دیدم که مسئولین آموزش و پرورش شهامت این را داشتند که بگویند وقتی ما سرانه مدارس را نمی توانیم بدهیم ؛وقتی ما ۲۰۰ هزار نیروی مازاد داریم ، وقتی ما ۱۳۰۰ مشاور فقط برای شهر تهران کم داریم ، وقتی ما معوقات زیادی داریم و موارد بی شمار دیگر … مرگ یک دانش آموز برایمان اولویت صدم است ؛ لذا معتقدم چنین پاسخ سطحی از یک مدیر ارشد وزارت خانه نشان از آن دارد که مرگ آموزش و پرورش فرا رسیده است !