نقد روان شناختی یک فیلم ؛ جهانی به وسعت یک اتاق!

نقد روان شناختی یک فیلم ؛ جهانی به وسعت یک اتاق!
روانشناسی اگزیستانسیالیست با درون مایه های فلسفی اش بر دلواپسی هایی اشاره می کند که در هستی انسان ها ریشه دارد.

این دیدگاه بر تعارض هایی تاکید می کند که از سایر رویکردها متفاوت است: نه تعارض با غرایز سرکوب شده و نه تعارض با بالغین مهم درونی شده! بلکه تمرکز بر تعارض حاصل از رویارویی فرد با حقایق هستی است! که اگر عمیقا به جایگاهمان در جهان بیاندیشیم با این تعارضات هستی شناسانه روبرو خواهیم شد.

اتاق (ROOM)، محصول ۲۰۱۵ سینمای ایرلند و بریتانیا که یکی از ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما نیز محسوب می شود، تماشاگر را با حقایق هستی و سوالاتی مواجه می کند که از دیدگاه اگزیستانسیالیستی و روانشناسی وجودی قابل بحث و بررسی است؛ این فیلم تنهایی، کشف جهان و مسئولیت آزادی را که از مفاهیم اساسی این رویکرد است به تصویر می کشد.
***

۱- تنهایی

با باز کردن چشم کودک، فیلم شروع می شود. راوی خردسال فیلم در اتاقی راه می رود و با سلام کردن به اشیا و نام بردنشان اتاق را برای ما توصیف می کند، اتاقی که به زودی معلوم می شود تمام دنیای جک است. جک پسربچه ۵ ساله ای با موهای بلند که با مادرش ورزش میکند و او را سوال پیچ می کند به گونه ای که در دقایق ابتدایی فیلم به نظر نمی رسد با سایر کودکان تفاوتی داشته باشد. اما به زودی تماشاچی متوجه تنهایی آن دو و سوالات عجیب جک در رابطه با واقعیت داشتن یا نداشتن تصاویر تلویزیون می شود!
مادر جک ۷ سال پیش ربوده شده، در آن اتاق که در حقیقت بخشی از خانه باغ دزد است محبوس می شود و از سوی رباینده مرتبا مورد تجاوز قرار می گیرد تا اینکه جک متولد می شود و در آن رشد می کند. به گونه ای که به جز آن اتاق و وسایلش چیزی از دنیا را درک نکرده است و تنها انسانی که با او تعامل دارد مادرش است که صبورانه به سوالاتش پاسخ می دهد و سعی می کند با غیر واقعی معرفی کردن تصاویر تلویزیون، به نظم فکری جک کمک کند. گرچه رباینده که «نیک پیر» خطاب می شود به اتاق می آید و نیازهایشان را برطرف می کند اما مادر جک با پنهان کردن او در کمدی که جای خوابش هم محسوب می شود از برخورد آن دو ممانعت می کند! تنهایی جک و مادرش در دنیای کم وسعتشان اولین مفهموم اگزیستانسیالیستی «اتاق» است! تنهایی میان فردی که قابل قیاس با تنهایی وجودی تمام انسان ها در گستره هستی است. چرا که با نگاه عمیق تر به زندگی متوجه می شویم که حتی با وجود ارتباطات گسترده با سایرین باز هم تنهاییم! به تنهایی تولد می شویم، از مراحل مختلف زندگی می گذریم و در نهایت تنها خواهیم مرد.

۲- کشف هستی

بعد از سال ها محبوس بودن در اتاق، مادر تصمیم می گیرد با کمک جک نقشه ای را اجرا کنند تا پلیس آنها را نجات دهد اما برای این کار با مشکل بزرگی روبروست: جک هیچ درکی از دنیای بزرگ و شلوغ خارج از اتاق ندارد! مادر سعی می کند به او توضیح دهد که بیرون از اتاق جهان ادامه دارد! اما جک باور نمی کند، مقاومت می کند و حتی با مادرش قهر می کند! در اینجا جک ۵ ساله داستان دارد از مسائلی آگاه می شود که جهان بینی پیشین اش را متزلزل می کند! اتفاقی که برای هرکدام از ما، در هر سن و با هر وسعتی از جهان شناسی ممکن است روی دهد. آن هنگام که آدمی در معنای زندگی دقیق می شود، از مرزهای زندگی روزمره می گذرد و از خود می پرسد که دنیا چیست و به کجا می رود؟ جایگاه من در هستی کجاست؟ و سوالاتی از این دست که انسان این زمانه را به چالش می کشد؛ چالشی که یا نتیجه اش بیداری و کسب انگیزه های بزرگ، باارزش و قوی در زندگی است و یا یاس و افسردگی! «افسردگی ناشی از بی معنایی» همان چیزی است که از نیافتن پاسخ این سوالات حاصل می شود.

برمی گردیم به داستان! توصیفات مادر از دنیای بیرون از اتاق و تلاش در به تصویر کشیدن آن برای جک ادامه پیدا می کند و درنهایت جک با این موضوع کنار آمده و با مادر نقشه ی فرار از اتاق را می کشند! به این نحو که او باید خود را به مردن بزند و مادر او را در قالیچه بپیچد تا نیک پیر او را بیرون ببرد و جک در یک موقعیت مناسب فرار کرده و با پلیس صحبت کند. این نقشه مرا به یاد داستان معروف مولانا درباره طوطی و بازرگان می اندازد که طوطی برای آزاد شدن تمارض به مرگ می کند! در این مسئله مفاهیم عرفانی زیادی نهفته که خلاصه اش مرگ برای زندگی است؛ به این معنا که تا چیزی از دست ندهی، نمیتوانی بهتر از آن را جایگزین اش کنی! این از دست دادن می توان در یک صفت اخلاقی، یک دارایی و یا هرچیز دیگری باشد و به یافتن معنا در دل «نداشتن» ها و «کمبودها» اشاره دارد.

نقشه جواب می دهد و جک موفق می شود فرار کرده و پلیس را از موضوع مطلع کند. پلیس نیز با شگردهای مخصوص به خود اتاق را پیدا می کند. در این بخش از فیلم مادر و جک به آزادی می رسند! آزادی ای که واکنش های متفاوتی را در آن ها ایجاد می کند. این موضوع که بعد از آزادی آنها فیلم ادامه پیدا می کند نشان دهنده این است که دغدغه اصلی نویسنده حبس بودن و رها شدن شخصیت های داستان نیست، بلکه پرداختن به رویدادهای بعد از رهایی نیز حاوی نکات ارزشمندی است.

جک ابتدا می ترسد اما نسبت به کشف و فهم دنیا، گشودگی دارد و پای در مسیر شناختن دنیای ناشناخته می گذارد. در جایی از فیلم جک محیط اتاق را برای مادربزرگش “بزرگ” توصیف می کند اما وقتی دوباره به آنجا برمی گردد تازه متوجه می شود چقدر کوچک است و او درباره ی بزرگی آن اشتباه می کرده است! ما درمورد بزرگی زمین و جایگاه آن درمقیاس هستی چقدر خطا می کنیم؟!

مادر اما آزادی بازیافته اش را تاب نمی آورد، او با «مسئولیت آزادی» اش در کشاکش است! که در ادامه بیشتر توضیح می دهم.

۳- مسئولیت آزادی

این موضوع که آزادی مسئولیت های زیادی را برای انسان به وجود می آورد بر کمتر کسی پوشیده است! مادر داستان برخلاف جک بعد از آزادی با تعارضات زیادی روبرو می شود که بعضی از آن ها ناهشیار بوده تا اینکه سوالات مجری تلویزیون آن ها را به سطح آگاهی او می آورد. یکی از سوالات این بود که «در دوران اسارتت به خودکشی فکر می کردی؟» یا «چرا جک را پیش خودت نگه داشتی؟ او می توانست آزادانه زندگی کند اما بخاطر خودت او را در این وضعیت قرار دادی!» و رفتار پدربزرگ جک که حتی او را نگاه نمی کرد بیانگر ناراحتی و خشم او نسبت به کسی بود که به نحوی هم پدر جک محسوب می شد و هم دزد دخترش! رفتاری که مادر جک را می رنجاند.
هجوم این ضربه ها و رفتارها با مادر، او را به خودکشی کشاند. او تازه فهمید این آزادی برای او چه مسئولیت سنگینی دارد! مسئولیتی به بزرگی دفاع از تصمیمات و عملکردهای مختلفش! مسئولیتی که بر دوش تمامی انسان هاست، که اگر نبود هرج و مرج تمام دنیا را فرا می‌گرفت.

منبع : سپیده دانایی

بیشتر بخوانید


telegram2 files