چرا همچنان فروید می خوانیم؟

چرا همچنان فروید می خوانیم؟

دکتر دیوید سی. فاندر، دارای دکترای روان‌شناسی از دانشگاه استنفورد است. وی استاد و مدیر گروه رشته روان‌شناسی دانشگاه کالیفرنیا است. کتاب‌ها و پژوهش های مهمی از او در حوزه روان‌شناسی شخصیت منتشر شده است. سردبیری مجلات علمی «پژوهش و شخصیت» و «شخصیت و روان‌شناسی اجتماعی» از جمله فعالیت‌های علمی او در سال‌های قبل بوده است. این نوشتار یکی از فصول مهم کتاب «معمای شخصیت» او است که چاپ هفتم آن در سال ۲۰۱۵ از سوی انتشارات نورتون در نیویورک منتشر شده است.

 

با آن که نظریه فروید، هیجان‌انگیز، خردمندانه و دقیق است. اما دست‌کم پنج نقطه ضعف مهم دارد:

 

۱. پیچیدگی زیاد
نظریه فروید بسیار پیچیده است. یکی از اصول بنیادی علم، اصلی است که به آن «تیغ اوکام» یا «اصل اختصار تبیین» می‌گویند، یعنی کم‌تر، بیشتر: اگر همه موارد مساوی باشند، احتمال درست‌بودن ساده‌ترین توضیح‌ها، بیشتر است.

تصور کنید می‌خواهید توضیح دهید که «چرا پسرها بسیاری از ارزش‌ها و نگرش‌های خود را از پدرانشان می‌گیرند؟» یک احتمال این است که بگوییم آن‌ها به پیرامون خود می‌نگرند و آشکارترین و برجسته‌ترین الگوها را برای راهنمایی برمی‌گزینند، اما فروید می‌گوید: «پسران به مادران خود کشش جنسی دارند، ولی چون نگرانند که پدرانشان به آن‌ها حسادت بورزند و برای تنبیه، اخته‌شان کنند، با آن‌ها همانندسازی می‌کنند، تا هم غیرمستقیم از مادرانشان لذت ببرند و هم ترس از پدران خود را کاهش دهند.» این توضیح جذاب است و شاید هم درست باشد، اما آیا ساده‌ترین تبیین است؟ به هیچ وجه. حتی نظریه‌پردازان جدید که با روان‌تحلیلگری همدلی دارند، از این داستان کناره گرفته‌اند.

 

۲٫ روش مطالعه موردی
دومین اصل علم این است که یافته‌ها همگانی باشند. مبانی نتیجه‌گیری‌ها باید به‌گونه‌ای عرضه شوند که دیگر دانشمندان بتوانند با یکدیگر شواهد را ارزیابی کنند. نظریه روان‌تحلیلگری هرگز این گونه عمل نکرد و نوفرویدی‌ها و نظریه‌پردازان روابط شیء نیز این رویه را ادامه داده‌اند.

نظریه‌پردازی‌های آن‌ها، بر پایه درون‌نگری تحلیلگر، از جمله فروید، و برداشت‌هایی است از درمان‌های انفرادی که از نظر قانونی محرمانه هستند. فروید، خود از اینکه دلایل و اسناد نظریه‌اش در جزئیات مطالعات موردی نهفته بود که به‌خاطر نیاز به حفظ حریم خصوصی بیمارانش نمی‌توانست آن‌ها را فاش سازد، ابراز نارضایتی می‌کرد.

این واقعیت که روش مطالعه موردی وارسی‌ناپذیر است، ممکن است سوگیرانه‌بودن آن را برساند یا ممکن است به این خاطر باشد که روان‌تحلیلگران و بیمارانشان، مانند بیماران ونیزی مبتلا به هیستری فروید در پایان قرن، سوگیری همانندی دارند یا شاید نظریه‌پرداز دلایل آنچه را که برای بیماران روی داده است، تحریف می‌کند.

چون اطلاعات خصوصی هستند، هرگز هیچ کس نمی‌تواند به درستی آن‌ها اطمینان پیدا کند. نظریه روان‌تحلیلگری، به طور سنتی، به درخواست جمع‌آوری مدارک تجربی با شعار «می‌خواهی بخواه، نمی‌خواهی نخواه!» با بی‌اعتنایی برخورد می‌کند. فقط در سال‌های اخیر، برخی پژوهشگران تلاش‌هایی را برای آزمون مفاهیم اصلی این نظریه از سر گرفته‌اند.

 

۳٫ تعاریف مهم
معیار علمی دیگری که معمول است، تعریف عملیاتی است. یک مفهوم علمی می‌بایست در عباراتی عملیاتی یا رویه‌هایی که بتوان آن‌ها را مشخص کرد و اندازه گرفت تعریف شود. نظریه روان‌تحلیلگری به ندرت این کار را می‌کند.

ایده انرژی روانی را در نظر بگیرید. یک بار که این مفهوم را به دانشجوی باهوش و سرآمدی توضیح می‌دادم، پرسید: «واحد انرژی روانی چیست که بتوان آن را اندازه گرفت؟» جوابی نداشتم. بدون تردید، هیچ واحدی ندارد! و کاملاً روشن نیست که مراد فروید از آن چه بوده است. آیا از نظر او انرژی روانی، مفهومی حقیقی بوده است یا فقط یک استعاره؟ بعد از مرحله دهانی، دقیقاً چه‌قدر و چند درصد انرژی رها شود تا فرد به منش دهانی تحول یابد و برسد؟
در زندگی روزمره، به میزانی که سرکوبی در انسان انباشته می‌شود، در چه نقطه‌ای انرژی را از خود دور خواهد کرد؟
نظریه روان‌تحلیلگری، حتی گام کوچکی به پاسخ این پرسش‌ها نزدیک نشده است.

 

۴. آزمون‌ناپذیری
همچنین، نظریه فروید، نظریه‌ای آزمون‌ناپذیر است. یک نظریه علمی می‌بایست تأییدناپذیر باشد، یعنی بر مجموعه‌ای مشاهدات یا نتایجی دلالت کند که اگر یافت شوند، نادرست‌بودن آن را اثبات نمایند. این اصل، ملاک ابطال‌پذیری نامیده می‌شود.

بر اساس ملاک ابطال‌پذیری هر نظریه برای اینکه مفید واقع شود باید بینش‌هایش دقیق و مشخص باشند. نظریه باید خود را به محک آزمایش بگذارد و با اعلام اینکه چه چیزی باید رخ دهد، به طور ضمنی نیز نشان دهد چه چیزهای معینی رخ نخواهد داد که اگر رخ دهند، نشانه آشکاری است از اینکه آن نظریه ایراد دارد؛ یعنی یا نیاز به اصلاح دارد یا باید به جست‌وجوی نظریه‌ای به‌کلی جدید پرداخت.

بر این مبنا، چون با هیچ آزمایشی نمی‌توان ثابت کرد که نظریه روان‌تحلیلگری نادرست است، نظریه‌ای غیرعلمی به حساب می‌آید. هنوز هیچ تجربه‌ای برای اثبات یا ابطال نظریه‌ای پیچیده، وجود ندارد.

سرانجام پرسش حقیقی این نیست که آیا روان‌تحلیلگری به مفهوم دقیق، آزمون‌پذیر است یا نه، بلکه این است که آیا تک‌تک فرضیه‌های آن را می‌توان آزمود؟ دربارهٔ روان‌تحلیلگری بهترین پاسخ این است که بعضی وقت‌ها می‌توان و بعضی وقت‌ها نمی‌توان.

 

۵. جنسیت‌گرایی
نظریه روان‌تحلیلگرایی، جنسیت‌گرا است. حتی نویسندگان معاصری که برخوردی همدلانه با آن دارند، این نکته را اذعان می کنند.

فروید، در نوشته‌های خود آشکارا مرد را انسان معیار می‌داند و نظریه‌اش را بر پایه روان‌شناسی مردان بنا می‌کند. از دید او، زنان به طور کلی، الگوهای نابهنجار یا منحرف‌شده از مدل مردانه هستند، برای مثال، قصه ادیپی او درباره همانندسازی کودک با والد همجنس خود، با مردان بیشتر هماهنگ و قابل فهم است تا با زنان که به نظر می‌رسد تقریباً به‌عنوان طرح بعدی به آن افزوده شده است. از نظر فروید، زنان به جای آن که انسان‌های کاملی باشند که سزاوار آن‌اند، در بنیاد، مردانی هستند ناقص! که بیشتر زمان‌ها عزادار این‌اند که چرا در کالبد و پیکر، سهیم و همانند مردان نیستند!

آثار جانبی زن‌بودن، در نظریه روان‌تحلیلگری، عزت‌نفس کم‌تر، خلاقیت پایین‌تر و سطح اخلاقی ضعیف‌تر است. طبق دیدگاه فروید، بیشتر زندگی یک زن بر پایه کشمکش‌هایی می‌گذرد که به خاطر مصیبت مردنبودن با آن‌ها دست به گریبان است.

اگر این نظریه جنسیت‌گرا نیست، پس چیست؟

 

چرا فروید را می‌خوانیم و می‌آموزیم؟

با پذیرفتن همه این ایرادها، فروید را به چند دلیل مطالعه می‌کنیم:

اول اینکه سنتی که فروید قبول داشت و بر آن پافشاری می‌کرد، ایده‌هایی هستند که در جای دیگری به آن‌ها اهمیت داده نمی‌شوند:

  • حق با فروید بود که مردم انگیزش‌های متعارض و ناسازگار با هم دارند که سامان‌دادن به آن‌ها می‌تواند زمینه‌ساز آشفتگی روانی و اضطراب شود
  • حق با او بود که غریزه جنسی و پرخاشگری نیروهای پرتوانی در زندگی روانی انسان هستند
  • حق با او بود که تجربه‌های کودکی، بر شخصیت و رفتار بزرگسالی در مسیرهای مهمی اثر می‌گذارند و ارتباط کودک با والدینش به شیوه‌هایی خاص، الگویی را شکل می‌دهد که پایه روابط او در سراسر زندگی است

نظریه روان‌تحلیلگری، آکنده از بینش‌های بزرگ و کوچکی است که سایر رویکردهای روان‌شناسی، اگر هم به طور کامل کنارشان نگذاشته‌اند، گرایش دارند که از آن‌ها چشم پوشی کنند.

از این گذشته، گرچه شمار اندکی از پژوهشگران روان‌شناسی از جمله کسانی که روان‌شناسی شخصیت تدریس می‌کنند، خود را «فرویدی» به حساب می‌آورند، اما تأثیر ژرف روان‌تحلیلگری بر روان‌شناسی و مفاهیم جدید روانی تداوم دارد. روشن‌تر از همه اینکه تأثیر فروید در حوزه روان‌درمانی جاری است. در یک نظرسنجی معلوم شد که ۷۵درصد روان‌درمانگران شاغل، هر یک به درجاتی، دیدگاه‌های روان‌تحلیلگری را در کار خود منظور می‌کنند۵. برای نمونه، حتی بسیاری از روان‌درمانگرانی که خود را غیرفرویدی می‌نامند، روش‌های گفت‌وگودرمانی (اینکه سخن‌گفتن درباره یک مشکل به حل آن کمک می‌کند)، تداعی آزاد (ترغیب مراجع به اینکه هرچه را به ذهنش می‌آید، بازگو کند) و انتقال (برقرارکردن رابطه هیجانی با مراجع برای کمک به بهبودی او) را به کار می‌برند. قصه‌ای ساخته‌اند که فروید ارسال صورت‌هزینه تعیین وقت مراجعانش را نیز برای آن‌ها ابداع کرد!

دوم، بسیاری از ایده‌های فروید در فرهنگ عمومی راه یافته است و بخش عادی و یاری‌رسانی را در چگونگی اندیشیدن و سخن‌گفتن مردم با یکدیگر فراهم کرده است، به گونه‌ای که تشخیص آن‌ها به‌عنوان اندیشه‌های فروید همیشه ممکن نیست.

برای مثال، فرض کنید به یک نفر هدیه‌ای گران‌بها می‌دهید. زمانی بعد که به دیدارش می‌روید، به هر جا که چشم می‌اندازید هدیه‌تان را نمی‌بینید، می‌پرسید: «سرِ … چی آمده؟» دوستتان با خونسردی پاسخ می‌دهد:«شکست، انداختمش بیرون!»

پاسخ او چه احساسی را در شما برمی‌انگیزد؟ اگر ناراحت شوید که البته می‌شوید، ممکن است به این دلیل باشد که از رفتار دوستتان برداشتی فرویدی کرده‌اید، مانند «او ناخودآگاه با من دشمنی دارد»، بدون اینکه به‌راستی متوجه چنین برداشتی شوید. گاهی، حتی فکرهای روزمره، صراحت فرویدی بیشتری دارند.

هرگز شنیده‌اید که فردی این گونه فرضیه‌سازی کند: «آن دختر فقط با پسرهای بزرگ‌تر از خود بیرون می‌رود چون همانند پدرش هستند؟» یا «او همه چیز را به هم می‌ریزد، چون پدرومادرش در کودکی این طور بارش آورده‌اند!»، «هرگز با کسی قرار نمی‌گذارد، زیرا همه شور و شوقش را صرف برنامه‌ریزی رایانه می‌کند.» یا «این زن برای زندگی با مرد سرمایه‌گذاری روانی خیلی زیادی کرده است.» تمام این‌ها برداشت‌ها و تفسیرهای فرویدی هستند.

به خاطر این کاربرد فراگیر، ایده‌های فروید، همیشه آن گونه که می‌بایست اندیشه‌های نابی به نظر نمی‌رسند! لطیفه‌ای است درباره کسی که برای نخستین‌بار به تماشای یکی از نمایشنامه‌های شکسپیر رفته و پس از گذشت نیمی از نمایش بیرون آمده بود و غرولندکنان گفته بود: «پر از حرف‌های تکراری بود!» درست است. بیشتر داستان‌های شکسپیر تکرار مکررات است، زیرا تعداد معینی از بندهایشان مانند: «بودن یا نبودن»، جزئی از گفتار روزمره شده‌اند. از همین رو، پس از این همه سال، بیشتر ایده‌های ناب فروید ممکن است پیش‌پاافتاده جلوه کنند.

عامل سوم اینکه اندیشه فروید در چارچوب پژوهش‌های روان‌شناسی تن به نوزائی و رواج دوباره داده است تا جایی که در سال ۲۰۰۶ تصویر فروید روی جلد مجله نیوزویک نمایان شد.

روان‌شناسان در حال تحقیق و انتشار مقاله‌هایی هستند درباره:

  • مکانیسم‌های دفاعی
  • انتقال
  • افکار ناخودآگاه
  • و دیگر مباحث فرویدی

برخی از این پژوهشگران، حتی زمانی که عناوین پژوهش‌هایشان روان‌تحلیلی به نظر برسد، به شدت فرویدی‌بودن خود را انکار می‌کنند! اگر فروید هنوز زنده بود، بی‌تردید اظهار می‌کرد که این انکارها فقط تأثیر پیوسته و زیاد او را ثابت می‌کنند!

چهارمین و شاید مهم‌ترین دلیل اینکه تأثیر و نفوذ فروید همچنان ادامه دارد، این است که نظریه او کامل‌ترین نظریه شخصیت است که تا به حال تدوین شده است.

فروید می‌دانست که چه چیزهایی را می‌خواهد تبیین کند: پرخاشگری، غریزه جنسی، رشد و تحول، انرژی، تعارض، روان‌رنجوری، رؤیا، شوخی، سانحه… و این فهرست که ادامه دارد. نظریه او علت همه این موضوع‌ها را پیشنهاد می‌کرد. صرف‌نظر از این که برداشت او درباره هر کدام از این جنبه‌ها درست باشد یا حتی در هیچ کدام حق با او نباشد، نظریه روان‌تحلیلگری تمامی پرسش‌های مهم روان‌شناسی شخصیت را طرح و تنظیم کرده است.

در علم، مهم‌ترین چیز پاسخ‌دادن به پرسش‌ها نیست، فهم پرسش‌های بجا و درخور است. از این دید، نظریه شخصیت فروید نمونه موفقی است که ممکن است سال‌ها پایدار بماند. از بین همه موارد، فروید درباره چگونگی تأثیر تجربه‌های آغازین زندگی بر شخصیت بزرگسالی نظریه‌پردازی خیلی زیادتری کرده است. این موضوع، همچنان پژوهش‌ها و بحث و جدل‌هایی را برمی‌انگیزد. به‌علاوه، فروید پرسش‌هایی درباره مسائلی مانند معنای رؤیا و خاستگاه کشش و جاذبه جنسی مطرح کرد که روان‌شناسان هنوز به طور جدی برای تحقیق درباره آن‌ها متقاعد نشده‌اند.

«رو وستن»، روان‌شناس روان‌تحلیلی، این نکته را گوشزد کرده است که یک نفر می‌تواند هزار صفحه درباره نظریه اجتماعی‌شناختی که امروزه به ظن قوی پارادایم غالب روان‌شناسی اجتماعی است بخواند و هرگز نفهمد که مردم اندام‌های تناسلی دارند یا حتی جسم و بدنی دارند تا چه برسد به خیال‌پردازی‌های جسمی و جنسی!

مقدر بود که نقش فروید در عصر ویکتوریا، مانند امروز، طرح پرسش‌هایی باشد که دیگران از اندیشیدن درباره آن‌ها بسیار ناراحت بودند.

به دلایلی که گفتیم هیچ آموزشی در روان‌شناسی، به‌ویژه روان‌شناسی شخصیت، بدون آموزش پایه در روان‌تحلیلگری کامل نخواهد بود.

 

منبع: سپیده دانایی

 

بیشتر بخوانید:


telegram2 files